block:5093
| ۲۳۲۶ | N | گازری بود و مر او را یک خری | * | پشت ریش اشکم تهی و لاغری |
| ۲۳۲۷ | N | در میان سنگلاخ بیگیاه | * | روز تا شب بینوا و بیپناه |
| ۲۳۲۸ | N | بهر خوردن جز که آب آن جا نبود | * | روز و شب بد خر در آن کور و کبود |
| ۲۳۲۹ | N | آن حوالی نیستان و بیشه بود | * | شیر بود آن جا که صیدش پیشه بود |
| ۲۳۳۰ | N | شیر را با پیل نر جنگ اوفتاد | * | خسته شد آن شیر و ماند از اصطیاد |
| ۲۳۳۱ | N | مدتی واماند ز آن ضعف از شکار | * | بینوا ماندند دد از چاشت خوار |
| ۲۳۳۲ | N | ز انکه باقی خوار شیر ایشان بدند | * | شیر چون رنجور شد تنگ آمدند |
| ۲۳۳۳ | N | شیر یک روباه را فرمود رو | * | مر خری را بهر من صیاد شو |
| ۲۳۳۴ | N | گر خری یابی به گرد مرغزار | * | رو فسونش خوان فریبانش بیار |
| ۲۳۳۵ | N | چون بیابم قوتی از گوشت خر | * | پس بگیرم بعد از آن صیدی دگر |
| ۲۳۳۶ | N | اندکی من می خورم باقی شما | * | من سبب باشم شما را در نوا |
| ۲۳۳۷ | N | یا خری یا گاو بهر من بجوی | * | ز آن فسونهایی که میدانی بگوی |
| ۲۳۳۸ | N | از فسون و از سخنهای خوشش | * | از رهش بیرون کن و اینجا کشش |