block:5091
| ۲۲۸۷ | N | بعد از آن خوف هلاک جان بده | * | مژدهها آمد که اینک گم شده |
| ۲۲۸۸ | N | بانگ آمد ناگهان که رفت بیم | * | یافت شد گم گشته آن در یتیم |
| ۲۲۸۹ | N | یافت شد و اندر فرح دریافتیم | * | مژدگانی ده که گوهر یافتیم |
| ۲۲۹۰ | N | از غریو و نعره و دستک زدن | * | پر شده حمام قد زال الحزن |
| ۲۲۹۱ | N | آن نصوح رفته باز آمد به خویش | * | دید چشمش تابش صد روز بیش |
| ۲۲۹۲ | N | می حلالی خواست از وی هر کسی | * | بوسه میدادند بر دستش بسی |
| ۲۲۹۳ | N | بد گمان بردیم و کن ما را حلال | * | گوشت تو خوردیم اندر قیل و قال |
| ۲۲۹۴ | N | ز انکه ظن جمله بر وی بیش بود | * | ز انکه در قربت ز جمله پیش بود |
| ۲۲۹۵ | N | خاص دلاکش بد و محرم نصوح | * | بلکه همچون دو تنی یک گشته روح |
| ۲۲۹۶ | N | گوهر ار بردهست او بردهست و بس | * | زو ملازمتر به خاتون نیست کس |
| ۲۲۹۷ | N | اول او را خواست جستن در نبرد | * | بهر حرمت داشتش تاخیر کرد |
| ۲۲۹۸ | N | تا بود کان را بیندازد به جا | * | اندر این مهلت رهاند خویش را |
| ۲۲۹۹ | N | این حلالیها از او میخواستند | * | و ز برای عذر برمیخاستند |
| ۲۳۰۰ | N | گفت بد فضل خدای دادگر | * | ور نه ز آنچم گفته شد هستم بتر |
| ۲۳۰۱ | N | چه حلالی خواست میباید ز من | * | که منم مجرمتر اهل زمن |
| ۲۳۰۲ | N | آن چه گفتندم ز بد از صد یکی است | * | بر من این کشف است اگر کس را شکی است |
| ۲۳۰۳ | N | کس چه میداند ز من جز اندکی | * | از هزاران جرم و بد فعلم یکی |
| ۲۳۰۴ | N | من همیدانم و آن ستار من | * | جرمها و زشتی کردار من |
| ۲۳۰۵ | N | اول ابلیسی مرا استاد بود | * | بعد از آن ابلیس پیشم باد بود |
| ۲۳۰۶ | N | حق بدید آن جمله را نادیده کرد | * | تا نگردم در فضیحت روی زرد |
| ۲۳۰۷ | N | باز رحمت پوستین دوزیم کرد | * | توبهی شیرین چو جان روزیم کرد |
| ۲۳۰۸ | N | هر چه کردم جمله ناکرده گرفت | * | طاعت ناکرده آورده گرفت |
| ۲۳۰۹ | N | همچو سرو و سوسنم آزاد کرد | * | همچو بخت و دولتم دل شاد کرد |
| ۲۳۱۰ | N | نام من در نامهی پاکان نوشت | * | دوزخی بودم ببخشیدم بهشت |
| ۲۳۱۱ | N | آه کردم چون رسن شد آه من | * | گشت آویزان رسن در چاه من |
| ۲۳۱۲ | N | آن رسن بگرفتم و بیرون شدم | * | شاد و زفت و فربه و گلگون شدم |
| ۲۳۱۳ | N | در بن چاهی همیبودم زبون | * | در همه عالم نمیگنجم کنون |
| ۲۳۱۴ | N | آفرینها بر تو بادا ای خدا | * | ناگهان کردی مرا از غم جدا |
| ۲۳۱۵ | N | گر سر هر موی من یابد زبان | * | شکرهای تو نیاید در بیان |
| ۲۳۱۶ | N | میزنم نعره در این روضه و عیون | * | خلق را یا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ |