block:5090
۲۲۷۳ | N | جمله را جستیم پیش آی ای نصوح | * | گشت بیهوش آن زمان پرید روح |
۲۲۷۴ | N | همچو دیوار شکسته در فتاد | * | هوش و عقلش رفت شد او چون جماد |
۲۲۷۵ | N | چون که هوشش رفت از تن بیامان | * | سر او با حق بپیوست آن زمان |
۲۲۷۶ | N | چون تهی گشت و وجود او نماند | * | باز جانش را خدا در پیش خواند |
۲۲۷۷ | N | چون شکست آن کشتی او بیمراد | * | در کنار رحمت دریا فتاد |
۲۲۷۸ | N | جان به حق پیوست چون بیهوش شد | * | موج رحمت آن زمان در جوش شد |
۲۲۷۹ | N | چون که جانش وارهید از ننگ تن | * | رفت شادان پیش اصل خویشتن |
۲۲۸۰ | N | جان چو باز و تن مر او را کندهای | * | پای بسته پر شکسته بندهای |
۲۲۸۱ | N | چون که هوشش رفت و پایش بر گشاد | * | میپرد آن باز سوی کیقباد |
۲۲۸۲ | N | چون که دریاهای رحمت جوش کرد | * | سنگها هم آب حیوان نوش کرد |
۲۲۸۳ | N | ذرهی لاغر شگرف و زفت شد | * | فرش خاکی اطلس و زربفت شد |
۲۲۸۴ | N | مردهی صد ساله بیرون شد ز گور | * | دیو ملعون شد بخوبی رشک حور |
۲۲۸۵ | N | این همه روی زمین سر سبز شد | * | چوب خشک اشکوفه کرد و نغز شد |
۲۲۸۶ | N | گرگ با بره حریف می شده | * | ناامیدان خوش رگ و خوش پی شده |