block:5088
۲۲۲۸ | N | بود مردی پیش از این نامش نصوح | * | بد ز دلاکی زن او را فتوح |
۲۲۲۹ | N | بود روی او چو رخسار زنان | * | مردی خود را همیکرد او نهان |
۲۲۳۰ | N | او به حمام زنان دلاک بود | * | در دغا و حیله بس چالاک بود |
۲۲۳۱ | N | سالها میکرد دلاکی و کس | * | بو نبرد از حال و سر آن هوس |
۲۲۳۲ | N | ز انکه آواز و رخش زنوار بود | * | لیک شهوت کامل و بیدار بود |
۲۲۳۳ | N | چادر و سربند پوشیده و نقاب | * | مرد شهوانی و در غرهی شباب |
۲۲۳۴ | N | دختران خسروان را زین طریق | * | خوش همیمالید و میشست آن عشیق |
۲۲۳۵ | N | توبهها میکرد و پا در میکشید | * | نفس کافر توبهاش را میدرید |
۲۲۳۶ | N | رفت پیش عارفی آن زشت کار | * | گفت ما را در دعایی یاد دار |
۲۲۳۷ | N | سر او دانست آن آزاد مرد | * | لیک چون حلم خدا پیدا نکرد |
۲۲۳۸ | N | بر لبش قفل است و در دل رازها | * | لب خموش و دل پر از آوازها |
۲۲۳۹ | N | عارفان که جام حق نوشیدهاند | * | رازها دانسته و پوشیدهاند |
۲۲۴۰ | N | هر که را اسرار کار آموختند | * | مهر کردند و دهانش دوختند |
۲۲۴۱ | N | سست خندید و بگفت ای بد نهاد | * | ز انکه دانی ایزدت توبه دهاد |