block:5084
| ۲۱۰۹ | N | کن میان مجرمان حکم ای ایاز | * | ای ایاز پاک با صد احتراز |
| ۲۱۱۰ | N | گر دو صد بارت بجوشم در عمل | * | در کف جوشت نیابم یک دغل |
| ۲۱۱۱ | N | ز امتحان شرمنده خلقی بیشمار | * | امتحانها از تو جمله شرمسار |
| ۲۱۱۲ | N | بحر بیقعر است تنها علم نیست | * | کوه و صد کوه است این خود حلم نیست |
| ۲۱۱۳ | N | گفت من دانم عطای تست این | * | ور نه من آن چارقم و آن پوستین |
| ۲۱۱۴ | N | بهر آن پیغمبر این را شرح ساخت | * | هر که خود بشناخت یزدان را شناخت |
| ۲۱۱۵ | N | چارقت نطفهست و خونت پوستین | * | باقی ای خواجه عطای اوست این |
| ۲۱۱۶ | N | بهر آن دادهست تا جویی دگر | * | تو مگو که نیستش جز این قدر |
| ۲۱۱۷ | N | ز آن نماید چند سیب آن باغبان | * | تا بدانی نخل و دخل بوستان |
| ۲۱۱۸ | N | کف گندم ز آن دهد خریار را | * | تا بداند گندم انبار را |
| ۲۱۱۹ | N | نکتهای ز آن شرح گوید اوستاد | * | تا شناسی علم او را مستزاد |
| ۲۱۲۰ | N | ور بگویی خود همینش بود و بس | * | دورت اندازد چنانک از ریش خس |
| ۲۱۲۱ | N | ای ایاز اکنون بیا و داد ده | * | داد نادر در جهان بنیاد نه |
| ۲۱۲۲ | N | مجرمانت مستحق کشتناند | * | وز طمع بر عفو و حلمت میتنند |
| ۲۱۲۳ | N | تا که رحمت غالب آید یا غضب | * | آب کوثر غالب آید یا لهب |
| ۲۱۲۴ | N | از پی مردم ربایی هر دو هست | * | شاخ حلم و خشم از عهد أَ لَسْتُ |
| ۲۱۲۵ | N | بهر این لفظ أَ لَسْتُ مستبین | * | نفی و اثبات است در لفظی قرین |
| ۲۱۲۶ | N | ز انکه استفهام اثباتی است این | * | لیک در وی لفظ لیس شد دفین |
| ۲۱۲۷ | N | ترک کن تا ماند این تقریر خام | * | کاسهی خاصان منه بر خوان عام |
| ۲۱۲۸ | N | قهر و لطفی چون صبا و چون وبا | * | آن یکی آهن ربا وین کهربا |
| ۲۱۲۹ | N | میکشد حق راستان را تا رشد | * | قسم باطل باطلان را میکشد |
| ۲۱۳۰ | N | معده حلوایی بود حلوا کشد | * | معده صفرایی بود سرکا کشد |
| ۲۱۳۱ | N | فرش سوزان سردی از جالس برد | * | فرش افسرده حرارت را خورد |
| ۲۱۳۲ | N | دوست بینی از تو رحمت میجهد | * | خصم بینی از تو سطوت میجهد |
| ۲۱۳۳ | N | ای ایاز این کار را زوتر گزار | * | ز انکه نوعی انتقام است انتظار |