block:5078
۱۹۷۴ | N | ای خروسان از وی آموزید بانگ | * | بانگ بهر حق کند نه بهر دانگ |
۱۹۷۵ | N | صبح کاذب آید و نفریبدش | * | صبح کاذب عالم و نیک و بدش |
۱۹۷۶ | N | اهل دنیا عقل ناقص داشتند | * | تا که صبح صادقش پنداشتند |
۱۹۷۷ | N | صبح کاذب کاروانها را زدهست | * | که به بوی روز بیرون آمدهست |
۱۹۷۸ | N | صبح کاذب خلق را رهبر مباد | * | کاو دهد بس کاروانها را به باد |
۱۹۷۹ | N | ای شده تو صبح کاذب را رهین | * | صبح صادق را تو کاذب هم مبین |
۱۹۸۰ | N | گر نداری از نفاق و بد امان | * | از چه داری بر برادر ظن همان |
۱۹۸۱ | N | بد گمان باشد همیشه زشت کار | * | نامهی خود خواند اندر حق یار |
۱۹۸۲ | N | آن خسان که در کژیها ماندهاند | * | انبیا را ساحر و کژ خواندهاند |
۱۹۸۳ | N | و آن امیران خسیس قلب ساز | * | این گمان بردند بر حجرهی ایاز |
۱۹۸۴ | N | کاو دفینه دارد و گنج اندر آن | * | ز آینهی خود منگر اندر دیگران |
۱۹۸۵ | N | شاه میدانست خود پاکی او | * | بهر ایشان کرد او آن جستجو |
۱۹۸۶ | N | کای امیر آن حجره را بگشای در | * | نیم شب که باشد او ز آن بیخبر |
۱۹۸۷ | N | تا پدید آید سگالشهای او | * | بعد از آن بر ماست مالشهای او |
۱۹۸۸ | N | مر شما را دادم آن زر و گهر | * | من از آن زرها نخواهم جز خبر |
۱۹۸۹ | N | این همیگفت و دل او میطپید | * | از برای آن ایاز بیندید |
۱۹۹۰ | N | که منم کاین بر زبانم میرود | * | این جفا گر بشنود او چون شود |
۱۹۹۱ | N | باز میگوید به حق دین او | * | که از این افزون بود تمکین او |
۱۹۹۲ | N | کی به قذف زشت من طیره شود | * | وز غرض وز سر من غافل بود |
۱۹۹۳ | N | مبتلا چون دید تاویلات رنج | * | برد بیند کی شود او مات رنج |
۱۹۹۴ | N | صاحب تاویل ایاز صابر است | * | کاو به بحر عاقبتها ناظر است |
۱۹۹۵ | N | همچو یوسف خواب این زندانیان | * | هست تعبیرش به پیش او عیان |
۱۹۹۶ | N | خواب خود را چون نداند مرد خیر | * | کاو بود واقف ز سر خواب غیر |
۱۹۹۷ | N | گر زنم صد تیغ او را ز امتحان | * | کم نگردد وصلت آن مهربان |
۱۹۹۸ | N | داند او کان تیغ بر خود میزنم | * | من ویام اندر حقیقت او منم |