vol.5

Qūniyah Nicholson both

block:5074

title of 5074
۱۸۵۷Nآن ایاز از زیرکی انگیخته * پوستین و چارقش آویخته
۱۸۵۸Nمی‌رود هر روز در حجره‌ی خلا * چارقت این است منگر در علا
۱۸۵۹Nشاه را گفتند او را حجره‌ای است * اندر آن جا زر و سیم و خمره‌ای است
۱۸۶۰Nراه می‌ندهد کسی را اندر او * بسته می‌دارد همیشه آن در او
۱۸۶۱Nشاه فرمود ای عجب آن بنده را * چیست خود پنهان و پوشیده ز ما
۱۸۶۲Nپس اشارت کرد میری را که رو * نیم شب بگشای و اندر حجره شو
۱۸۶۳Nهر چه یابی مر ترا یغماش کن * سر او را بر ندیمان فاش کن
۱۸۶۴Nبا چنین اکرام و لطف بی‌عدد * از لئیمی سیم و زر پنهان کند
۱۸۶۵Nمی‌نماید او وفا و عشق و جوش * وانگه او گندم‌نمای جو فروش
۱۸۶۶Nهر که اندر عشق یابد زندگی * کفر باشد پیش او جز بندگی
۱۸۶۷Nنیم شب آن میر با سی معتمد * در گشاد حجره‌ی او رای زد
۱۸۶۸Nمشعله بر کرده چندین پهلوان * جانب حجره روانه شادمان
۱۸۶۹Nکه امر سلطان است بر حجره زنیم * هر یکی همیان زر در کش کنیم
۱۸۷۰Nآن یکی می‌گفت هی چه جای زر * از عقیق و لعل گوی و از گهر
۱۸۷۱Nخاص خاص مخزن سلطان وی است * بلکه اکنون شاه را خود جان وی است
۱۸۷۲Nچه محل دارد به پیش این عشیق * لعل و یاقوت و زمرد یا عقیق
۱۸۷۳Nشاه را بر وی نبودی بد گمان * تسخری می‌کرد بهر امتحان
۱۸۷۴Nپاک می‌دانستش از هر غش و غل * باز از وهمش همی‌لرزید دل
۱۸۷۵Nکه مبادا کاین بود خسته شود * من نخواهم که بر او خجلت رود
۱۸۷۶Nاین نکرده‌ست او و گر کرد او رواست * هر چه خواهد گو بکن محبوب ماست
۱۸۷۷Nهر چه محبوبم کند من کرده‌ام * او منم من او چه گر در پرده‌ام
۱۸۷۸Nباز گفتی دور از آن خو و خصال * این چنین تخلیط ژاژ است و خیال
۱۸۷۹Nاز ایاز این خود محال است و بعید * کاو یکی دریاست قعرش ناپدید
۱۸۸۰Nهفت دریا اندر او یک قطره‌ای * جمله‌ی هستی ز موجش چکره‌ای
۱۸۸۱Nجمله پاکیها از آن دریا برند * قطره‌هایش یک به یک میناگرند
۱۸۸۲Nشاه شاهان است بلکه شاه ساز * وز برای چشم بد نامش ایاز
۱۸۸۳Nچشمهای نیک هم بر وی بد است * از ره غیرت که حسنش بی‌حد است
۱۸۸۴Nیک دهان خواهم به پهنای فلک * تا بگویم وصف آن رشک ملک
۱۸۸۵Nور دهان یابم چنین و صد چنین * تنگ آید در فغان این حنین
۱۸۸۶Nاین قدر گر هم نگویم ای سند * شیشه‌ی دل از ضعیفی بشکند
۱۸۸۷Nشیشه‌ی دل را چو نازک دیده * بهر تسکین بس قبا بدریده
۱۸۸۸Nمن سر هر ماه سه روز ای صنم * بی‌گمان باید که دیوانه شوم
۱۸۸۹Nهین که امروز اول سه روزه است * روز پیروز است نه پیروزه است
۱۸۹۰Nهر دلی کاندر غم شه می‌بود * دم به دم او را سر مه می‌بود
۱۸۹۱Nقصه‌ی محمود و اوصاف ایاز * چون شدم دیوانه رفت اکنون ز ساز