block:5071
| ۱۷۴۳ | N | وارهی زین روزی ریزهی کثیف | * | در فتی در لوت و در قوت شریف |
| ۱۷۴۴ | N | گر هزاران رطل لوتش میخوری | * | میروی پاک و سبک همچون پری |
| ۱۷۴۵ | N | که نه حبس باد و قولنجت کند | * | چار میخ معده آهنجت کند |
| ۱۷۴۶ | N | گر خوری کم گرسنه مانی چو زاغ | * | ور خوری پر گیرد آروغت دماغ |
| ۱۷۴۷ | N | کم خوری خوی بد و خشکی و دق | * | پر خوری شد تخمه را تن مستحق |
| ۱۷۴۸ | N | از طعام اللَّه و قوت خوش گوار | * | بر چنان دریا چو کشتی شو سوار |
| ۱۷۴۹ | N | باش در روزه شکیبا و مصر | * | دمبهدم قوت خدا را منتظر |
| ۱۷۵۰ | N | کان خدای خوب کار بردبار | * | هدیهها را میدهد در انتظار |
| ۱۷۵۱ | N | انتظار نان ندارد مرد سیر | * | که سبک آید وظیفه یا که دیر |
| ۱۷۵۲ | N | بینوا هر دم همیگوید که کو | * | در مجاعت منتظر در جستجو |
| ۱۷۵۳ | N | چون نباشی منتظر ناید به تو | * | آن نوالهی دولت هفتاد تو |
| ۱۷۵۴ | N | ای پدر الانتظار الانتظار | * | از برای خوان بالا مردوار |
| ۱۷۵۵ | N | هر گرسنه عاقبت قوتی بیافت | * | آفتاب دولتی بر وی بتافت |
| ۱۷۵۶ | N | ضیف با همت چو آشی کم خورد | * | صاحب خوان آش بهتر آورد |
| ۱۷۵۷ | N | جز که صاحب خوان درویشی لئیم | * | ظن بد کم بر به رزاق کریم |
| ۱۷۵۸ | N | سر بر آور همچو کوهی ای سند | * | تا نخستین نور خور بر تو زند |
| ۱۷۵۹ | N | کان سر کوه بلند مستقر | * | هست خورشید سحر را منتظر |