vol.5

Qūniyah Nicholson both

block:5069

title of 5069
۱۶۸۳Nاحمقانه از سنان رحمت مجو * ز آن شهی جو کان بود در دست او
۱۶۸۴Nبا سنان و تیغ لابه چون کنی * او اسیر آمد به دست آن سنی
۱۶۸۵Nاو به صنعت آزر است و من صنم * آلتی کاو سازدم من آن شوم
۱۶۸۶Nگر مرا ساغر کند ساغر شوم * ور مرا خنجر کند خنجر شوم
۱۶۸۷Nگر مرا چشمه کند آبی دهم * ور مرا آتش کند تابی دهم
۱۶۸۸Nگر مرا باران کند خرمن دهم * ور مرا ناوک کند در تن جهم
۱۶۸۹Nگر مرا ماری کند زهر افکنم * ور مرا یاری کند خدمت کنم
۱۶۹۰Nمن چو کلکم در میان اصبعین * نیستم در صف طاعت بین بین
۱۶۹۱Nخاک را مشغول کرد او در سخن * یک کفی بربود از آن خاک کهن
۱۶۹۲Nساحرانه در ربود از خاکدان * خاک مشغول سخن چون بی‌خودان
۱۶۹۳Nبرد تا حق تربت بی‌رای را * تا به مکتب آن گریزان پای را
۱۶۹۴Nگفت یزدان که به علم روشنم * که ترا جلاد این خلقان کنم
۱۶۹۵Nگفت یا رب دشمنم گیرند خلق * چون فشارم خلق را در مرگ حلق
۱۶۹۶Nتو روا داری خداوند سنی * که مرا مبغوض و دشمن رو کنی
۱۶۹۷Nگفت اسبابی پدید آرم عیان * از تب و قولنج و سرسام و سنان
۱۶۹۸Nکه بگردانم نظرشان را ز تو * در مرضها و سببهای سه تو
۱۶۹۹Nگفت یا رب بندگان هستند نیز * که سببها را بدرند ای عزیز
۱۷۰۰Nچشمشان باشد گذاره از سبب * در گذشته از حجب از فضل رب
۱۷۰۱Nسرمه‌ی توحید از کحال حال * یافته رسته ز علت و اعتلال
۱۷۰۲Nننگرند اندر تب و قولنج و سل * راه ندهند این سببها را به دل
۱۷۰۳Nز انکه هر یک زین مرضها را دواست * چون دوا نپذیرد آن فعل قضاست
۱۷۰۴Nهر مرض دارد دوا می‌دان یقین * چون دوای رنج سرما پوستین
۱۷۰۵Nچون خدا خواهد که مردی بفسرد * سردی از صد پوستین هم بگذرد
۱۷۰۶Nدر وجودش لرزه‌ای بنهد که آن * نه به جامه به شود نه از آشیان
۱۷۰۷Nچون قضا آید طبیب ابله شود * و آن دوا در نفع هم گمره شود
۱۷۰۸Nکی شود محجوب ادراک بصیر * زین سببهای حجاب گول گیر
۱۷۰۹Nاصل بیند دیده چون اکمل بود * فرع بیند چون که مرد احول بود