block:5069
| ۱۶۸۳ | N | احمقانه از سنان رحمت مجو | * | ز آن شهی جو کان بود در دست او |
| ۱۶۸۴ | N | با سنان و تیغ لابه چون کنی | * | او اسیر آمد به دست آن سنی |
| ۱۶۸۵ | N | او به صنعت آزر است و من صنم | * | آلتی کاو سازدم من آن شوم |
| ۱۶۸۶ | N | گر مرا ساغر کند ساغر شوم | * | ور مرا خنجر کند خنجر شوم |
| ۱۶۸۷ | N | گر مرا چشمه کند آبی دهم | * | ور مرا آتش کند تابی دهم |
| ۱۶۸۸ | N | گر مرا باران کند خرمن دهم | * | ور مرا ناوک کند در تن جهم |
| ۱۶۸۹ | N | گر مرا ماری کند زهر افکنم | * | ور مرا یاری کند خدمت کنم |
| ۱۶۹۰ | N | من چو کلکم در میان اصبعین | * | نیستم در صف طاعت بین بین |
| ۱۶۹۱ | N | خاک را مشغول کرد او در سخن | * | یک کفی بربود از آن خاک کهن |
| ۱۶۹۲ | N | ساحرانه در ربود از خاکدان | * | خاک مشغول سخن چون بیخودان |
| ۱۶۹۳ | N | برد تا حق تربت بیرای را | * | تا به مکتب آن گریزان پای را |
| ۱۶۹۴ | N | گفت یزدان که به علم روشنم | * | که ترا جلاد این خلقان کنم |
| ۱۶۹۵ | N | گفت یا رب دشمنم گیرند خلق | * | چون فشارم خلق را در مرگ حلق |
| ۱۶۹۶ | N | تو روا داری خداوند سنی | * | که مرا مبغوض و دشمن رو کنی |
| ۱۶۹۷ | N | گفت اسبابی پدید آرم عیان | * | از تب و قولنج و سرسام و سنان |
| ۱۶۹۸ | N | که بگردانم نظرشان را ز تو | * | در مرضها و سببهای سه تو |
| ۱۶۹۹ | N | گفت یا رب بندگان هستند نیز | * | که سببها را بدرند ای عزیز |
| ۱۷۰۰ | N | چشمشان باشد گذاره از سبب | * | در گذشته از حجب از فضل رب |
| ۱۷۰۱ | N | سرمهی توحید از کحال حال | * | یافته رسته ز علت و اعتلال |
| ۱۷۰۲ | N | ننگرند اندر تب و قولنج و سل | * | راه ندهند این سببها را به دل |
| ۱۷۰۳ | N | ز انکه هر یک زین مرضها را دواست | * | چون دوا نپذیرد آن فعل قضاست |
| ۱۷۰۴ | N | هر مرض دارد دوا میدان یقین | * | چون دوای رنج سرما پوستین |
| ۱۷۰۵ | N | چون خدا خواهد که مردی بفسرد | * | سردی از صد پوستین هم بگذرد |
| ۱۷۰۶ | N | در وجودش لرزهای بنهد که آن | * | نه به جامه به شود نه از آشیان |
| ۱۷۰۷ | N | چون قضا آید طبیب ابله شود | * | و آن دوا در نفع هم گمره شود |
| ۱۷۰۸ | N | کی شود محجوب ادراک بصیر | * | زین سببهای حجاب گول گیر |
| ۱۷۰۹ | N | اصل بیند دیده چون اکمل بود | * | فرع بیند چون که مرد احول بود |