vol.5

Qūniyah Nicholson both

block:5068

title of 5068
۱۶۴۹Nگفت یزدان زود عزراییل را * که ببین آن خاک پر تخییل را
۱۶۵۰Nآن ضعیف زال ظالم را بیاب * مشت خاکی هین بیاور با شتاب
۱۶۵۱Nرفت عزراییل سرهنگ قضا * سوی کره‌ی خاک بهر اقتضا
۱۶۵۲Nخاک بر قانون نفیر آغاز کرد * داد سوگندش بسی سوگند خورد
۱۶۵۳Nکای غلام خاص و ای حمال عرش * ای مطاع الامر اندر عرش و فرش
۱۶۵۴Nرو به حق رحمت رحمان فرد * رو به حق آن که با تو لطف کرد
۱۶۵۵Nحق شاهی که جز او معبود نیست * پیش او زاری کس مردود نیست
۱۶۵۶Nگفت نتوانم بدین افسون که من * رو بتابم ز آمر سر و علن
۱۶۵۷Nگفت آخر امر فرمود او به حلم * هر دو امرند آن بگیر از راه علم
۱۶۵۸Nگفت آن تاویل باشد یا قیاس * در صریح امر کم جو التباس
۱۶۵۹Nفکر خود را گر کنی تاویل به * که کنی تاویل این نامشتبه
۱۶۶۰Nدل همی‌سوزد مرا بر لابه‌ات * سینه‌ام پر خون شد از شورآبه‌ات
۱۶۶۱Nنیستم بی‌رحم بل ز آن هر سه پاک * رحم بیش استم ز درد دردناک
۱۶۶۲Nگر طپانچه می‌زنم من بر یتیم * ور دهد حلوا به دستش آن حلیم
۱۶۶۳Nاین طپانچه خوشتر از حلوای او * ور شود غره به حلوا وای او
۱۶۶۴Nبر نفیر تو جگر می‌سوزدم * لیک حق لطفی همی‌آموزدم
۱۶۶۵Nلطف مخفی در میان قهرها * در حدث پنهان عقیق بی‌بها
۱۶۶۶Nقهر حق بهتر ز صد حلم من است * منع کردن جان ز حق جان کندن است
۱۶۶۷Nبدترین قهرش به از حلم دو کون * نعم رب العالمین و نعم عون
۱۶۶۸Nلطفهای مضمر اندر قهر او * جان سپردن جان فزاید بهر او
۱۶۶۹Nهین رها کن بد گمانی و ضلال * سر قدم کن چون که فرمودت تعال
۱۶۷۰Nآن تعال او تعالیها دهد * مستی و جفت و نهالیها دهد
۱۶۷۱Nباری آن امر سنی را هیچ هیچ * من نیارم کرد وهن و پیچ پیچ
۱۶۷۲Nاین همه بشنید آن خاک نژند * ز آن گمان بد بدش در گوش بند
۱۶۷۳Nباز از نوع دگر آن خاک پست * لابه و سجده همی‌کرد او چو مست
۱۶۷۴Nگفت نه برخیز نبود زین زیان * من سر و جان می‌نهم رهن و ضمان
۱۶۷۵Nلابه مندیش و مکن لابه دگر * جز بدان شاه رحیم دادگر
۱۶۷۶Nبنده فرمانم نیارم ترک کرد * امر او کز بحر انگیزید گرد
۱۶۷۷Nجز از آن خلاق گوش و چشم و سر * نشنوم از جان خود هم خیر و شر
۱۶۷۸Nگوش من از غیر گفت او کر است * او مرا از جان شیرین جان‌تر است
۱۶۷۹Nجان از او آمد نیامد او ز جان * صد هزاران جان دهد او رایگان
۱۶۸۰Nجان که باشد کش گزینم بر کریم * کیک چه بود که بسوزم زو گلیم
۱۶۸۱Nمن ندانم خیر الا خیر او * صم و بکم و عمی من از غیر او
۱۶۸۲Nگوش من کر است از زاری کنان * که منم در کف او همچون سنان