vol.5

Qūniyah Nicholson both

block:5065

title of 5065
۱۵۸۱Nگفت میکاییل را تو رو به زیر * مشت خاکی در ربا از وی چو شیر
۱۵۸۲Nچون که میکاییل شد تا خاکدان * دست کرد او تا که برباید از آن
۱۵۸۳Nخاک لرزید و در آمد در گریز * گفت او لابه کنان و اشک ریز
۱۵۸۴Nسینه سوزان لابه کرد و اجتهاد * با سرشک پر ز خون سوگند داد
۱۵۸۵Nکه به یزدان لطیف بی‌ندید * که بکردت حامل عرش مجید
۱۵۸۶Nکیل ارزاق جهان را مشرفی * تشنگان فضل را تو مغرفی
۱۵۸۷Nز انکه میکاییل از کیل اشتقاق * دارد و کیال شد در ارتزاق
۱۵۸۸Nکه امانم ده مرا آزاد کن * بین که خون آلود می‌گویم سخن
۱۵۸۹Nمعدن رحم اله آمد ملک * گفت چون ریزم بر آن ریش این نمک
۱۵۹۰Nهمچنان که معدن قهر است دیو * که بر آورد از بنی آدم غریو
۱۵۹۱Nسبق رحمت بر غضب هست ای فتا * لطف غالب بود در وصف خدا
۱۵۹۲Nبندگان دارند لا بد خوی او * مشکهاشان پر ز آب جوی او
۱۵۹۳Nآن رسول حق قلاووز سلوک * گفت الناس علی دین الملوک
۱۵۹۴Nرفت میکاییل سوی رب دین * خالی از مقصود دست و آستین
۱۵۹۵Nگفت ای دانای سر و شاه فرد * خاکم از زاری و گریه بسته کرد
۱۵۹۶Nآب دیده پیش تو با قدر بود * من نتانستم که آرم ناشنود
۱۵۹۷Nآه و زاری پیش تو بس قدر داشت * من نتانستم حقوق آن گذاشت
۱۵۹۸Nپیش تو بس قدر دارد چشم تر * من چگونه گشتمی استیزه‌گر
۱۵۹۹Nدعوت زاری است روزی پنج بار * بنده را که در نماز آ و بزار
۱۶۰۰Nنعره‌ی موذن که حی علی الفلاح * و آن فلاح این زاری است و اقتراح
۱۶۰۱Nآن که خواهی کز غمش خسته کنی * راه زاری بر دلش بسته کنی
۱۶۰۲Nتا فرو آید بلا بی‌دافعی * چون نباشد از تضرع شافعی
۱۶۰۳Nوان که خواهی کز بلایش واخری * جان او را در تضرع آوری
۱۶۰۴Nگفته ای اندر نبی کان امتان * که بر ایشان آمد آن قهر گران
۱۶۰۵Nچون تضرع می‌نکردند آن نفس * تا بلا زیشان بگشتی باز پس
۱۶۰۶Nلیک دلهاشان چو قاسی گشته بود * آن گنه‌هاشان عبادت می‌نمود
۱۶۰۷Nتا نداند خویش را مجرم عنید * آب از چشمش کجا داند دوید