block:5059
| ۱۳۳۳ | N | یک کنیزک یک خری بر خود فگند | * | از وفور شهوت و فرط گزند |
| ۱۳۳۴ | N | آن خر نر را به گان خو کرده بود | * | خر جماع آدمی پی برده بود |
| ۱۳۳۵ | N | یک کدویی بود حیلت سازه را | * | در نرش کردی پی اندازه را |
| ۱۳۳۶ | N | در ذکر کردی کدو را آن عجوز | * | تا رود نیم ذکر وقت سپوز |
| ۱۳۳۷ | N | گر همه کیر خر اندر وی رود | * | آن رحم و آن رودهها ویران شود |
| ۱۳۳۸ | N | خر همیشد لاغر و خاتون او | * | مانده عاجز کز چه شد این خر چو مو |
| ۱۳۳۹ | N | نعل بندان را نمود آن خر که چیست | * | علت او که نتیجهاش لاغری است |
| ۱۳۴۰ | N | هیچ علت اندر او ظاهر نشد | * | هیچ کس از سر آن مخبر نشد |
| ۱۳۴۱ | N | در تفحص اندر افتاد او به جد | * | شد تفحص را دمادم مستعد |
| ۱۳۴۲ | N | جد را باید که جان بنده بود | * | ز انکه جد جوینده یابنده بود |
| ۱۳۴۳ | N | چون تفحص کرد از حال اشک | * | دید خفته زیر خر آن نرگسک |
| ۱۳۴۴ | N | از شکاف در بدید آن حال را | * | بس عجب آمد از آن آن زال را |
| ۱۳۴۵ | N | خر همیگاید کنیزک را چنان | * | که به عقل و رسم مردان با زنان |
| ۱۳۴۶ | N | در حسد شد گفت چون این ممکن است | * | پس من اولیتر که خر ملک من است |
| ۱۳۴۷ | N | خر مهذب گشته و آموخته | * | خوان نهادست و چراغ افروخته |
| ۱۳۴۸ | N | کرد نادیده و در خانه بکوفت | * | کای کنیزک چند خواهی خانه روفت |
| ۱۳۴۹ | N | از پی رو پوش میگفت این سخن | * | کای کنیزک آمدم در باز کن |
| ۱۳۵۰ | N | کرد خاموش و کنیزک را نگفت | * | راز را از بهر طمع خود نهفت |
| ۱۳۵۱ | N | پس کنیزک جمله آلات فساد | * | کرد پنهان پیش شد در را گشاد |
| ۱۳۵۲ | N | رو ترش کرد و دو دیده پر ز نم | * | لب فرو مالید یعنی صایمم |
| ۱۳۵۳ | N | در کف او نرمه جارویی که من | * | خانه را میروفتم بهر عطن |
| ۱۳۵۴ | N | چون که با جاروب در را واگشاد | * | گفت خاتون زیر لب کای اوستاد |
| ۱۳۵۵ | N | رو ترش کردی و جارویی به کف | * | چیست آن خر بر گسسته از علف |
| ۱۳۵۶ | N | نیم کاره و خشمگین جنبان ذکر | * | ز انتظار تو دو چشمش سوی در |
| ۱۳۵۷ | N | زیر لب گفت این نهان کرد از کنیز | * | داشتش آن دم چو بیجرمان عزیز |
| ۱۳۵۸ | N | بعد از آن گفتش که چادر نه به سر | * | رو فلان خانه ز من پیغام بر |
| ۱۳۵۹ | N | این چنین گو وین چنین کن و آن چنان | * | مختصر کردم من افسانهی زنان |
| ۱۳۶۰ | N | آن چه مقصود است مغز آن بگیر | * | چون به راهش کرد آن زال ستیر |
| ۱۳۶۱ | N | بود از مستی شهوت شادمان | * | در فرو بست و همیگفت آن زمان |
| ۱۳۶۲ | N | یافتم خلوت زنم از شکر بانگ | * | رستهام از چار دانگ و از دو دانگ |
| ۱۳۶۳ | N | از طرب گشته بز آن زن هزار | * | در شرار شهوت خر بیقرار |
| ۱۳۶۴ | N | چه بز آن کان شهوت او را بز گرفت | * | بز گرفتن گیج را نبود شگفت |
| ۱۳۶۵ | N | میل شهوت کرد کند دل را و کور | * | تا نماید خر چو یوسف نار نور |
| ۱۳۶۶ | N | ای بسا سر مست نار و نار جو | * | خویشتن را نور مطلق داند او |
| ۱۳۶۷ | N | جز مگر بندهی خدا یا جذب حق | * | با رهش آرد بگرداند ورق |
| ۱۳۶۸ | N | تا بداند کان خیال ناریه | * | در طریقت نیست الا عاریه |
| ۱۳۶۹ | N | زشتها را خوب بنماید شره | * | نیست چون شهوت بتر ز آفات ره |
| ۱۳۷۰ | N | صد هزاران نام خوش را کرد ننگ | * | صد هزاران زیرکان را کرد دنگ |
| ۱۳۷۱ | N | چون خری را یوسف مصری نمود | * | یوسفی را چون نماید آن جهود |
| ۱۳۷۲ | N | بر تو سرگین را فسونش شهد کرد | * | شهد را خود چون کند وقت نبرد |
| ۱۳۷۳ | N | شهوت از خوردن بود کم کن ز خور | * | یا نکاحی کن گریزان شو ز شر |
| ۱۳۷۴ | N | چون بخوردی میکشد سوی حرم | * | دخل را خرجی بباید لاجرم |
| ۱۳۷۵ | N | پس نکاح آمد چو لاحول و لا | * | تا که دیوت نفگند اندر بلا |
| ۱۳۷۶ | N | چون حریص خوردنی زن خواه زود | * | ور نه آمد گربه و دنبه ربود |
| ۱۳۷۷ | N | بار سنگی بر خری که میجهد | * | زود بر نه پیش از آن کاو بر نهد |
| ۱۳۷۸ | N | فعل آتش را نمیدانی تو برد | * | گرد آتش با چنین دانش مگرد |
| ۱۳۷۹ | N | علم دیگ و آتش ار نبود ترا | * | از شرر نه دیگ ماند نه ابا |
| ۱۳۸۰ | N | آب حاضر باید و فرهنگ نیز | * | تا پزد آن دیگ سالم در ازیز |
| ۱۳۸۱ | N | چون ندانی دانش آهنگری | * | ریش و مو سوزد چو آن جا بگذری |
| ۱۳۸۲ | N | در فرو بست آن زن و خر را کشید | * | شادمانه لاجرم کیفر چشید |
| ۱۳۸۳ | N | در میان خانه آوردش کشان | * | خفت اندر زیر آن نر خر ستان |
| ۱۳۸۴ | N | هم بر آن کرسی که دید او از کنیز | * | تا رسد در کام خود آن قحبه نیز |
| ۱۳۸۵ | N | پا بر آورد و خر اندر وی سپوخت | * | آتشی از کیر خود در وی فروخت |
| ۱۳۸۶ | N | خر مودب گشته در خاتون فشرد | * | تا به خایه در زمان خاتون بمرد |
| ۱۳۸۷ | N | بر درید از زخم کیر خر جگر | * | رودهها بگسسته شد از همدگر |
| ۱۳۸۸ | N | دم نزد در حال آن زن جان بداد | * | کرسی از یک سو زن از یک سو فتاد |
| ۱۳۸۹ | N | صحن خانه پر ز خون شد زن نگون | * | مرد او و برد جان ریب المنون |
| ۱۳۹۰ | N | مرگ بد با صد فضیحت ای پدر | * | تو شهیدی دیدهای از کیر خر |
| ۱۳۹۱ | N | تو عَذابَ الْخِزْیِ بشنو از نبی | * | در چنین ننگی مکن جان را فدی |
| ۱۳۹۲ | N | دان که این نفس بهیمی نر خر است | * | زیر او بودن از آن ننگینتر است |
| ۱۳۹۳ | N | در ره نفس ار بمیری در منی | * | تو حقیقت دان که مثل آن زنی |
| ۱۳۹۴ | N | نفس ما را صورت خر بدهد او | * | ز انکه صورتها کند بر وفق خو |
| ۱۳۹۵ | N | این بود اظهار سر در رستخیز | * | اللَّه اللَّه از تن چون خر گریز |
| ۱۳۹۶ | N | کافران را بیم کرد ایزد ز نار | * | کافران گفتند نار اولی ز عار |
| ۱۳۹۷ | N | گفت نی آن نار اصل عارهاست | * | همچو این ناری که این زن را بکاست |
| ۱۳۹۸ | N | لقمه اندازه نخورد از حرص خود | * | در گلو بگرفت لقمهی مرگ بد |
| ۱۳۹۹ | N | لقمه اندازه خور ای مرد حریص | * | گر چه باشد لقمه حلوا و خبیص |
| ۱۴۰۰ | N | حق تعالی داد میزان را زبان | * | هین ز قرآن سورهی رحمان بخوان |
| ۱۴۰۱ | N | هین ز حرص خویش میزان را مهل | * | آز و حرص آمد ترا خصم مضل |
| ۱۴۰۲ | N | حرص جوید کل بر آید او ز کل | * | حرص مپرست ای فجل ابن الفجل |
| ۱۴۰۳ | N | آن کنیزک میشد و میگفت آه | * | کردی ای خاتون تو استارا به راه |
| ۱۴۰۴ | N | کار بیاستاد خواهی ساختن | * | جاهلانه جان بخواهی باختن |
| ۱۴۰۵ | N | ای ز من دزدیده علمی ناتمام | * | ننگت آمد که بپرسی حال دام |
| ۱۴۰۶ | N | هم بچیدی دانه مرغ از خرمنش | * | هم نیفتادی رسن در گردنش |
| ۱۴۰۷ | N | دانه کمتر خور مکن چندین رفو | * | چون کُلُوا خواندی بخوان لا تُسْرِفُوا |
| ۱۴۰۸ | N | تا خوری دانه نیفتی تو بدام | * | این کند علم و قناعت و السلام |
| ۱۴۰۹ | N | نعمت از دنیا خورد عاقل نه غم | * | جاهلان محروم مانده در ندم |
| ۱۴۱۰ | N | چون در افتد در گلوشان حبل دام | * | دانه خوردن گشت بر جمله حرام |
| ۱۴۱۱ | N | مرغ اندر دام دانه کی خورد | * | دانه چون زهر است در دام ار چرد |
| ۱۴۱۲ | N | مرغ غافل میخورد دانه ز دام | * | همچو اندر دام دنیا این عوام |
| ۱۴۱۳ | N | باز مرغان خبیر هوشمند | * | کردهاند از دانه خود را خشک بند |
| ۱۴۱۴ | N | کاندرون دام دانه زهرباست | * | کور آن مرغی که در فخ دانه خواست |
| ۱۴۱۵ | N | صاحب دام ابلهان را سر برید | * | و ان ظریفان را به مجلسها کشید |
| ۱۴۱۶ | N | که از آنها گوشت میآید بکار | * | و ز ظریفان بانگ و نالهی زیر و زار |
| ۱۴۱۷ | N | پس کنیزک آمد از اشکاف در | * | دید خاتون را بمرده زیر خر |
| ۱۴۱۸ | N | گفت ای خاتون احمق این چه بود | * | گر ترا استاد خوش نقشی نمود |
| ۱۴۱۹ | N | ظاهرش دیدی سرش از تو نهان | * | اوستا ناگشته بگشادی دکان |
| ۱۴۲۰ | N | کیر دیدی همچو شهد و چون خبیص | * | آن کدو را چون ندیدی ای حریص |
| ۱۴۲۱ | N | یا چو مستغرق شدی در عشق خر | * | آن کدو پنهان بماندت از نظر |
| ۱۴۲۲ | N | ظاهر صنعت بدیدی ز اوستاد | * | اوستادی بر گرفتی شاد شاد |
| ۱۴۲۳ | N | ای بسا زراق گول بیوقوف | * | از ره مردان ندیده غیر صوف |
| ۱۴۲۴ | N | ای بسا شوخان ز اندک احتراف | * | از شهان ناموخته جز گفت و لاف |
| ۱۴۲۵ | N | هر یکی در کف عصا که موسیام | * | میدمد بر ابلهان که عیسیام |
| ۱۴۲۶ | N | آه از آن روزی که صدق صادقان | * | باز خواهد از تو سنگ امتحان |
| ۱۴۲۷ | N | آخر از استاد باقی را بپرس | * | این حریصان جمله کورانند و خرس |
| ۱۴۲۸ | N | جمله جستی باز ماندی از همه | * | صید گرگانند این ابله رمه |
| ۱۴۲۹ | N | صورتی بشنیده گشتی ترجمان | * | بیخبر از گفت خود چون طوطیان |