vol.5

Qūniyah Nicholson both

block:5058

title of 5058
۱۲۷۱Nیک مریدی اندر آمد پیش پیر * پیر اندر گریه بود و در نفیر
۱۲۷۲Nشیخ را چون دید گریان آن مرید * گشت گریان آب از چشمش دوید
۱۲۷۳Nگوشور یک بار خندد کر دو بار * چون که لاغ املا کند یاری به یار
۱۲۷۴Nبار اول از ره تقلید و سوم * که همی‌بیند که می‌خندند قوم
۱۲۷۵Nکر بخندد همچو ایشان آن زمان * بی‌خبر از حالت خندندگان
۱۲۷۶Nباز وا پرسد که خنده بر چه بود * پس دوم کرت بخندد چون شنود
۱۲۷۷Nپس مقلد نیز مانند کر است * اندر آن شادی که او را در سر است
۱۲۷۸Nپرتو شیخ آمد و منهل ز شیخ * فیض شادی نه از مریدان بل ز شیخ
۱۲۷۹Nچون سبد در آب و نوری بر زجاج * گر ز خود دانند آن باشد خداج
۱۲۸۰Nچون جدا گردد ز جو داند عنود * کاندر او آن آب خوش از جوی بود
۱۲۸۱Nآبگینه هم بداند از غروب * کان لمع بود از مه تابان خوب
۱۲۸۲Nچون که چشمش را گشاید امر قُمِ * پس بخندد چون سحر بار دوم
۱۲۸۳Nخنده‌ش آید هم بر آن خنده‌ی خودش * که در آن تقلید بر می‌آمدش
۱۲۸۴Nگوید از چندین ره دور و دراز * کاین حقیقت بود و این اسرار و راز
۱۲۸۵Nمن در آن وادی چگونه خود ز دور * شادیی می‌کردم از عمیا و شور
۱۲۸۶Nمن چه می‌بستم خیال و آن چه بود * درک سستم سست نقشی می‌نمود
۱۲۸۷Nطفل ره را فکرت مردان کجاست * کو خیال او و کو تحقیق راست
۱۲۸۸Nفکر طفلان دایه باشد یا که شیر * یا مویز و جوز یا گریه و نفیر
۱۲۸۹Nآن مقلد هست چون طفل علیل * گر چه دارد بحث باریک و دلیل
۱۲۹۰Nآن تعمق در دلیل و در شکیل * از بصیرت می‌کند او را گسیل
۱۲۹۱Nمایه‌ای کاو سرمه‌ی سر وی است * برد و در اشکال گفتن کار بست
۱۲۹۲Nای مقلد از بخارا باز گرد * رو به خواری تا شوی تو شیر مرد
۱۲۹۳Nتا بخارای دگر بینی درون * صف در آن در محفلش‌ لا یَفْقَهُونَ
۱۲۹۴Nپیک اگر چه در زمین چابک تگی است * چون به دریا رفت بگسسته رگی است
۱۲۹۵Nاو حَمَلْناهُمْ‌ بود فِی الْبَرِّ و بس * آن که محمول است در بحر اوست کس
۱۲۹۶Nبخشش بسیار دارد شه بدو * ای شده در وهم و تصویری گرو
۱۲۹۷Nآن مرید ساده از تقلید نیز * گریه‌ای می‌کرد وفق آن عزیز
۱۲۹۸Nاو مقلدوار همچون مرد کر * گریه می‌دید و ز موجب بی‌خبر
۱۲۹۹Nچون بسی بگریست خدمت کرد و رفت * از پی‌اش آمد مرید خاص تفت
۱۳۰۰Nگفت ای گریان چو ابر بی‌خبر * بر وفاق گریه‌ی شیخ نظر
۱۳۰۱Nاللَّه اللَّه اللَّه ای وافی مرید * گر چه در تقلید هستی مستفید
۱۳۰۲Nتا نگویی دیدم آن شه می‌گریست * من چو او بگریستم کان منکری است
۱۳۰۳Nگریه پر جهل و پر تقلید و ظن * نیست همچون گریه‌ی آن موتمن
۱۳۰۴Nتو قیاس گریه بر گریه مساز * هست زین گریه بدان راه دراز
۱۳۰۵Nهست آن از بعد سی ساله جهاد * عقل آن جا هیچ نتواند فتاد
۱۳۰۶Nهست ز آن سوی خرد صد مرحله * عقل را واقف مدان ز آن قافله
۱۳۰۷Nگریه‌ی او نه از غم است و نی فرح * روح داند گریه‌ی عین الملح
۱۳۰۸Nگریه‌ی او خنده‌ی او آن سری است * ز انچه وهم عقل باشد آن بری است
۱۳۰۹Nآب دیده‌ی او چو دیده‌ی او بود * دیده‌ی نادیده دیده کی شود
۱۳۱۰Nآن چه او بیند نتان کردن مساس * نه از قیاس عقل و نز راه حواس
۱۳۱۱Nشب گریزد چون که نور آید ز دور * پس چه داند ظلمت شب حال نور
۱۳۱۲Nپشه بگریزد ز باد بادها * پس چه داند پشه ذوق بادها
۱۳۱۳Nچون قدیم آید حدث گردد عبث * پس کجا داند قدیمی را حدث
۱۳۱۴Nبر حدث چون زد قدم دنگش کند * چون که کردش نیست هم رنگش کند
۱۳۱۵Nگر بخواهی تو بیابی صد نظیر * لیک من پروا ندارم ای فقیر
۱۳۱۶Nاین‌ الم* و حم* این حروف * چون عصای موسی آمد در وقوف
۱۳۱۷Nحرفها ماند بدین حرف از برون * لیک باشد در صفات این زبون
۱۳۱۸Nهر که گیرد او عصایی ز امتحان * کی بود چون آن عصا وقت بیان
۱۳۱۹Nعیسوی است این دم نه هر باد و دمی * که بر آید از فرح یا از غمی
۱۳۲۰Nاین‌ الم* و حم* ای پدر * آمده‌ست از حضرت مولی البشر
۱۳۲۱Nهر الف لامی چه می‌ماند بدین * گر تو جان داری بدین چشمش مبین
۱۳۲۲Nگر چه ترکیبش حروف است ای همام * می‌بماند هم به ترکیب عوام
۱۳۲۳Nهست ترکیب محمد لحم و پوست * گر چه در ترکیب هر تن جنس اوست
۱۳۲۴Nگوشت دارد پوست دارد استخوان * هیچ این ترکیب را باشد همان
۱۳۲۵Nکاندر آن ترکیب آمد معجزات * که همه ترکیبها گشتند مات
۱۳۲۶Nهمچنان ترکیب‌ حم‌ کتاب * هست بس بالا و دیگرها نشیب
۱۳۲۷Nز انکه زین ترکیب آید زندگی * همچو نفخ صور در درماندگی
۱۳۲۸Nاژدها گردد شکافد بحر را * چون عصا حم‌ از داد خدا
۱۳۲۹Nظاهرش ماند به ظاهرها و لیک * قرص نان از قرص مه دور است نیک
۱۳۳۰Nگریه‌ی او خنده‌ی او نطق او * نیست از وی هست محض خلق هو
۱۳۳۱Nچون که ظاهرها گرفتند احمقان * و آن دقایق شد از ایشان بس نهان
۱۳۳۲Nلاجرم محجوب گشتند از غرض * که دقیقه فوت شد در معترض