block:5054
| ۱۱۹۷ | N | ای دهندهی قوت و تمکین و ثبات | * | خلق را زین بیثباتی ده نجات |
| ۱۱۹۸ | N | اندر آن کاری که ثابت بودنی است | * | قایمی ده نفس را که منثنی است |
| ۱۱۹۹ | N | صبرشان بخش و کفهی میزان گران | * | وارهانشان از فن صورتگران |
| ۱۲۰۰ | N | وز حسودی بازشان خر ای کریم | * | تا نباشند از حسد دیو رجیم |
| ۱۲۰۱ | N | در نعیم فانی مال و جسد | * | چون همیسوزند عامه از حسد |
| ۱۲۰۲ | N | پادشاهان بین که لشکر میکشند | * | از حسد خویشان خود را میکشند |
| ۱۲۰۳ | N | عاشقان لعبتان پر قذر | * | کرده قصد خون و جان همدگر |
| ۱۲۰۴ | N | ویس و رامین خسرو و شیرین بخوان | * | که چه کردند از حسد آن ابلهان |
| ۱۲۰۵ | N | که فنا شد عاشق و معشوق نیز | * | هم نه چیزند و هواشان هم نه چیز |
| ۱۲۰۶ | N | پاک الهی که عدم بر هم زند | * | مر عدم را بر عدم عاشق کند |
| ۱۲۰۷ | N | در دل نه دل حسدها سر کند | * | نیست را هست این چنین مضطر کند |
| ۱۲۰۸ | N | این زنانی کز همه مشفقترند | * | از حسد دو ضره خود را میخورند |
| ۱۲۰۹ | N | تا که مردانی که خود سنگین دلاند | * | از حسد تا در کدامین منزلاند |
| ۱۲۱۰ | N | گر نکردی شرع افسونی لطیف | * | بر دریدی هر کسی جسم حریف |
| ۱۲۱۱ | N | شرع بهر دفع شر رایی زند | * | دیو را در شیشهی حجت کند |
| ۱۲۱۲ | N | از گواه و از یمین و از نکول | * | تا به شیشه در رود دیو فضول |
| ۱۲۱۳ | N | مثل میزانی که خشنودی دو ضد | * | جمع میآید یقین در هزل و جد |
| ۱۲۱۴ | N | شرع چون کیل و ترازو دان یقین | * | که بدو خصمان رهند از جنگ و کین |
| ۱۲۱۵ | N | گر ترازو نبود آن خصم از جدال | * | کی رهد از وهم حیف و احتیال |
| ۱۲۱۶ | N | پس در این مردار زشت بیوفا | * | این همه رشک است و خصم است و جفا |
| ۱۲۱۷ | N | پس در آن اقبال و دولت چون بود | * | چون شود جنی و انسی در حسد |
| ۱۲۱۸ | N | آن شیاطین خود حسود کهنهاند | * | یک زمان از ره زنی خالی نهاند |
| ۱۲۱۹ | N | و آن بنی آدم که عصیان کشتهاند | * | از حسودی نیز شیطان گشتهاند |
| ۱۲۲۰ | N | از نبی بر خوان که شیطانان انس | * | گشتهاند از مسخ حق با دیو جنس |
| ۱۲۲۱ | N | دیو چون عاجز شود در افتتان | * | استعانت جوید او زین انسیان |
| ۱۲۲۲ | N | که شما یارید با ما یاریی | * | جانب مایید جانب داریی |
| ۱۲۲۳ | N | گر کسی را ره زنند اندر جهان | * | هر دو گون شیطان بر آید شادمان |
| ۱۲۲۴ | N | ور کسی جان برد و شد در دین بلند | * | نوحه میدارند آن دو رشکمند |
| ۱۲۲۵ | N | هر دو میخایند دندان حسد | * | بر کسی که داد ادیب او را خرد |