vol.5

Qūniyah Nicholson both

block:5053

title of 5053
۱۱۷۱Nوافیان را چون ببینی کرده سود * تو چو شیطانی شوی آن جا حسود
۱۱۷۲Nهر که را باشد مزاج و طبع سست * او نخواهد هیچ کس را تندرست
۱۱۷۳Nگر نخواهی رشک ابلیسی بیا * از در دعوی به درگاه وفا
۱۱۷۴Nچون وفایت نیست باری دم مزن * که سخن دعوی است اغلب ما و من
۱۱۷۵Nاین سخن در سینه دخل مغزهاست * در خموشی مغز جان را صد نماست
۱۱۷۶Nچون بیامد در زبان شد خرج مغز * خرج کم کن تا بماند مغز نغز
۱۱۷۷Nمرد کم گوینده را فکر است زفت * قشر گفتن چون فزون شد مغز رفت
۱۱۷۸Nپوست افزون بود لاغر بود مغز * پوست لاغر شد چو کامل گشت و نغز
۱۱۷۹Nبنگر این هر سه ز خامی رسته را * جوز را و لوز را و پسته را
۱۱۸۰Nهر که او عصیان کند شیطان شود * که حسود دولت نیکان شود
۱۱۸۱Nچون که در عهد خدا کردی وفا * از کرم عهدت نگه دارد خدا
۱۱۸۲Nاز وفای حق تو بسته دیده‌ای * اذکروا اذکرکم نشنیده‌ای
۱۱۸۳Nگوش نه‌ أَوْفُوا بِعَهْدِی‌ گوش دار * تا که اوف عهدکم آید ز یار
۱۱۸۴Nعهد و قرض ما چه باشد ای حزین * همچو دانه‌ی خشک کشتن در زمین
۱۱۸۵Nنه زمین را ز آن فروغ و لمتری * نه خداوند زمین را توانگری
۱۱۸۶Nجز اشارت که از این می‌بایدم * که تو دادی اصل این را از عدم
۱۱۸۷Nخوردم و دانه بیاوردم نشان * که از این نعمت به سوی ما کشان
۱۱۸۸Nپس دعای خشک هل ای نیک بخت * که فشاند دانه می‌خواهد درخت
۱۱۸۹Nگر نداری دانه ایزد ز آن دعا * بخشدت نخلی که نعم ما سعی
۱۱۹۰Nهمچو مریم درد بودش دانه نی * سبز کرد آن نخل را صاحب فنی
۱۱۹۱Nز انکه وافی بود آن خاتون راد * بی‌مرادش داد یزدان صد مراد
۱۱۹۲Nآن جماعت را که وافی بوده‌اند * بر همه اصنافشان افزوده‌اند
۱۱۹۳Nگشت دریاها مسخرشان و کوه * چار عنصر نیز بنده‌ی آن گروه
۱۱۹۴Nاین خود اکرامی است از بهر نشان * تا ببینند اهل انکار آن عیان
۱۱۹۵Nآن کرامتهای پنهانشان که آن * در نیاید در حواس و در بیان
۱۱۹۶Nکار آن دارد خود آن باشد ابد * دایما نه منقطع نه مسترد