block:5050
| ۱۱۰۵ | N | گر زلیخا بست درها هر طرف | * | یافت یوسف هم ز جنبش منصرف |
| ۱۱۰۶ | N | باز شد قفل و در و شد ره پدید | * | چون توکل کرد یوسف بر جهید |
| ۱۱۰۷ | N | گر چه رخته نیست عالم را پدید | * | خیره یوسفوار میباید دوید |
| ۱۱۰۸ | N | تا گشاید قفل و در پیدا شود | * | سوی بیجایی شما را جا شود |
| ۱۱۰۹ | N | آمدی اندر جهان ای ممتحن | * | هیچ میبینی طریق آمدن |
| ۱۱۱۰ | N | تو ز جایی آمدی وز موطنی | * | آمدن را راه دانی هیچ نی |
| ۱۱۱۱ | N | گر ندانی تا نگویی راه نیست | * | زین ره بیراهه ما را رفتنی است |
| ۱۱۱۲ | N | میروی در خواب شادان چپ و راست | * | هیچ دانی راه آن میدان کجاست |
| ۱۱۱۳ | N | تو ببند آن چشم و خود تسلیم کن | * | خویش را بینی در آن شهر کهن |
| ۱۱۱۴ | N | چشم چون بندی که صد چشم خمار | * | بند چشم تست این سو از غرار |
| ۱۱۱۵ | N | چار چشمی تو ز عشق مشتری | * | بر امید مهتری و سروری |
| ۱۱۱۶ | N | ور بخسبی مشتری بینی به خواب | * | جغد بد کی خواب بیند جز خراب |
| ۱۱۱۷ | N | مشتری خواهی به هر دم پیچ پیچ | * | تو چه داری که فروشی هیچ هیچ |
| ۱۱۱۸ | N | گر دلت را نان بدی یا چاشتی | * | از خریداران فراغت داشتی |