block:5049
| ۱۰۸۴ | N | هوش را توزیع کردی بر جهات | * | مینیرزد ترهای آن ترهات |
| ۱۰۸۵ | N | آب هش را میکشد هر بیخ خار | * | آب هوشت چون رسد سوی ثمار |
| ۱۰۸۶ | N | هین بزن آن شاخ بد را خو کنش | * | آب ده این شاخ خوش را نو کنش |
| ۱۰۸۷ | N | هر دو سبزند این زمان آخر نگر | * | کاین شود باطل از آن روید ثمر |
| ۱۰۸۸ | N | آب باغ این را حلال آن را حرام | * | فرق را آخر ببینی و السلام |
| ۱۰۸۹ | N | عدل چه بود آب ده اشجار را | * | ظلم چه بود آب دادن خار را |
| ۱۰۹۰ | N | عدل وضع نعمتی در موضعش | * | نه به هر بیخی که باشد آب کش |
| ۱۰۹۱ | N | ظلم چه بود وضع در ناموضعی | * | که نباشد جز بلا را منبعی |
| ۱۰۹۲ | N | نعمت حق را به جان و عقل ده | * | نه به طبع پر ز حیر پر گره |
| ۱۰۹۳ | N | بار کن بیگار غم را بر تنت | * | بر دل و جان کم نه آن جان کندنت |
| ۱۰۹۴ | N | بر سر عیسی نهاده تنگ بار | * | خر سکیزه میزند در مرغزار |
| ۱۰۹۵ | N | سرمه را در گوش کردن شرط نیست | * | کار دل را جستن از تن شرط نیست |
| ۱۰۹۶ | N | گر دلی رو ناز کن خواری مکش | * | ور تنی شکر منوش و زهر چش |
| ۱۰۹۷ | N | زهر تن را نافع است و قند بد | * | تن همان بهتر که باشد بیمدد |
| ۱۰۹۸ | N | هیزم دوزخ تن است و کم کنش | * | ور بروید هیزمی رو برکنش |
| ۱۰۹۹ | N | ور نه حمال حطب باشی حطب | * | در دو عالم همچو جفت بو لهب |
| ۱۱۰۰ | N | از حطب بشناس شاخ سدره را | * | گر چه هر دو سبز باشند ای فتی |
| ۱۱۰۱ | N | اصل آن شاخ است هفتم آسمان | * | اصل این شاخ است از نار و دخان |
| ۱۱۰۲ | N | هست مانندا به صورت پیش حس | * | که غلط بین است چشم و کیش حس |
| ۱۱۰۳ | N | هست آن پیدا به پیش چشم دل | * | جهد کن سوی دل آ جهد المقل |
| ۱۱۰۴ | N | ور نداری پا بجنبان خویش را | * | تا ببینی هر کم و هر بیش را |