block:5047
| ۱۰۵۱ | N | پس پیمبر گفت بهر این طریق | * | با وفاتر از عمل نبود رفیق |
| ۱۰۵۲ | N | گر بود نیکو ابد یارت شود | * | ور بود بد در لحد مارت شود |
| ۱۰۵۳ | N | این عمل وین کسب در راه سداد | * | کی توان کرد ای پدر بیاوستاد |
| ۱۰۵۴ | N | دونترین کسبی که در عالم رود | * | هیچ بیارشاد استادی بود |
| ۱۰۵۵ | N | اولش علم است آن گاهی عمل | * | تا دهد بر بعد مهلت یا اجل |
| ۱۰۵۶ | N | استعینوا فی الحرف یا ذا النهی | * | من کریم صالح من اهلها |
| ۱۰۵۷ | N | اطلب الدر اخی وسط الصدف | * | و اطلب الفن من ارباب الحرف |
| ۱۰۵۸ | N | ان رایتم ناصحین انصفوا | * | بادروا التعلیم لا تستنکفوا |
| ۱۰۵۹ | N | در دباغی گر خلق پوشید مرد | * | خواجگی خواجه را آن کم نکرد |
| ۱۰۶۰ | N | وقت دم آهنگر ار پوشید دلق | * | احتشام او نشد کم پیش خلق |
| ۱۰۶۱ | N | پس لباس کبر بیرون کن ز تن | * | ملبس ذل پوش در آموختن |
| ۱۰۶۲ | N | علم آموزی طریقش قولی است | * | حرفت آموزی طریقش فعلی است |
| ۱۰۶۳ | N | فقر خواهی آن به صحبت قایم است | * | نه زبانت کار میآید نه دست |
| ۱۰۶۴ | N | دانش آن را ستاند جان ز جان | * | نه ز راه دفتر و نه از زبان |
| ۱۰۶۵ | N | در دل سالک اگر هست آن رموز | * | رمز دانی نیست سالک را هنوز |
| ۱۰۶۶ | N | تا دلش را شرح آن سازد ضیا | * | پس أَ لَمْ نَشْرَحْ بفرماید خدا |
| ۱۰۶۷ | N | که درون سینه شرحت دادهایم | * | شرح اندر سینهات بنهادهایم |
| ۱۰۶۸ | N | تو هنوز از خارج آن را طالبی | * | محلبی از دیگران چون حالبی |
| ۱۰۶۹ | N | چشمهی شیر است در تو بیکنار | * | تو چرا می شیر جویی از تغار |
| ۱۰۷۰ | N | منفذی داری به بحر ای آبگیر | * | ننگ دار از آب جستن از غدیر |
| ۱۰۷۱ | N | که أَ لَمْ نَشْرَحْ نه شرحت هست باز | * | چون شدی تو شرح جو و کدیه ساز |
| ۱۰۷۲ | N | درنگر در شرح دل در اندرون | * | تا نیاید طعنهی لا تُبْصِرُونَ |