block:5046
| ۱۰۲۶ | N | نیست را بنمود هست و محتشم | * | هست را بنمود بر شکل عدم |
| ۱۰۲۷ | N | بحر را پوشید و کف کرد آشکار | * | باد را پوشید و بنمودت غبار |
| ۱۰۲۸ | N | چون منارهی خاک پیچان در هوا | * | خاک از خود چون بر آید بر علا |
| ۱۰۲۹ | N | خاک را بینی به بالا ای علیل | * | باد را نی جز به تعریف دلیل |
| ۱۰۳۰ | N | کف همیبینی روانه هر طرف | * | کف بیدریا ندارد متصرف |
| ۱۰۳۱ | N | کف به حس بینی و دریا از دلیل | * | فکر پنهان آشکارا قال و قیل |
| ۱۰۳۲ | N | نفی را اثبات میپنداشتیم | * | دیدهی معدوم بینی داشتیم |
| ۱۰۳۳ | N | دیدهای کاندر نعاسی شد پدید | * | کی تواند جز خیال و نیست دید |
| ۱۰۳۴ | N | لاجرم سر گشته گشتیم از ضلال | * | چون حقیقت شد نهان پیدا خیال |
| ۱۰۳۵ | N | این عدم را چون نشاند اندر نظر | * | چون نهان کرد آن حقیقت از بصر |
| ۱۰۳۶ | N | آفرین ای اوستاد سحر باف | * | که نمودی معرضان را درد صاف |
| ۱۰۳۷ | N | ساحران مهتاب پیمایند زود | * | پیش بازرگان و زر گیرند سود |
| ۱۰۳۸ | N | سیم بربایند زین گون پیچ پیچ | * | سیم از کف رفته و کرباس هیچ |
| ۱۰۳۹ | N | این جهان جادوست ما آن تاجریم | * | که از او مهتاب پیموده خریم |
| ۱۰۴۰ | N | گز کند کرباس پانصد گز شتاب | * | ساحرانه او ز نور ماهتاب |
| ۱۰۴۱ | N | چون ستد او سیم عمرت ای رهی | * | سیم شد، کرباس نی، کیسه تهی |
| ۱۰۴۲ | N | قل اعوذت خواند باید کای احد | * | هین ز نفاثات افغان وز عقد |
| ۱۰۴۳ | N | میدمند اندر گره آن ساحرات | * | الغیاث المستغاث از برد و مات |
| ۱۰۴۴ | N | لیک بر خوان از زبان فعل نیز | * | که زبان قول سست است ای عزیز |
| ۱۰۴۵ | N | در زمانه مر ترا سه همرهند | * | آن یکی وافی و این دو غدرمند |
| ۱۰۴۶ | N | آن یکی یاران و دیگر رخت و مال | * | و آن سوم وافی است و آن حسن الفعال |
| ۱۰۴۷ | N | مال ناید با تو بیرون از قصور | * | یار آید لیک آید تا به گور |
| ۱۰۴۸ | N | چون ترا روز اجل آید به پیش | * | یار گوید از زبان حال خویش |
| ۱۰۴۹ | N | تا بدین جا بیش همره نیستم | * | بر سر گورت زمانی بیستم |
| ۱۰۵۰ | N | فعل تو وافی است زو کن ملتحد | * | که در آید با تو در قعر لحد |