block:5044
| ۹۶۲ | N | آدم حسن و ملک ساجد شده | * | همچو آدم باز معزول آمده |
| ۹۶۳ | N | گفت آوه بعد هستی نیستی | * | گفت جرمت این که افزون زیستی |
| ۹۶۴ | N | جبرئیلش میکشاند موکشان | * | که برو زین خلد و از جوق خوشان |
| ۹۶۵ | N | گفت بعد از عز این اذلال چیست | * | گفت آن داد است و اینت داوری است |
| ۹۶۶ | N | جبرئیلا سجده میکردی به جان | * | چون کنون میرانیم تو از جنان |
| ۹۶۷ | N | حله میپرد ز من در امتحان | * | همچو برگ از نخل در فصل خزان |
| ۹۶۸ | N | آن رخی که تاب او بد ماهوار | * | شد به پیری همچو پشت سوسمار |
| ۹۶۹ | N | و آن سرو فرق گش شعشع شده | * | وقت پیری ناخوش و اصلع شده |
| ۹۷۰ | N | و آن قد صف در نازان چون سنان | * | گشته در پیری دو تا همچون کمان |
| ۹۷۱ | N | رنگ لاله گشته رنگ زعفران | * | زور شیرش گشته چون زهرهی زنان |
| ۹۷۲ | N | آن که مردی در بغل کردی به فن | * | میبگیرندش بغل وقت شدن |
| ۹۷۳ | N | این خود آثار غم و پژمردگی است | * | هر یکی زینها رسول مردگی است |