block:5042
۹۳۲ | N | آن عزیز مصر میدیدی به خواب | * | چون که چشم غیب را شد فتح باب |
۹۳۳ | N | هفت گاو فربه بس پروری | * | خوردشان آن هفت گاو لاغری |
۹۳۴ | N | در درون شیران بدند آن لاغران | * | ور نه گاوان را نبودندی خوران |
۹۳۵ | N | پس بشر آمد به صورت مرد کار | * | لیک در وی شیر پنهان مرد خوار |
۹۳۶ | N | مرد را خوش واخورد فردش کند | * | صاف گردد دردش ار دردش کند |
۹۳۷ | N | ز آن یکی درد او ز جملهی دردها | * | وارهد پا بر نهد او بر سها |
۹۳۸ | N | چند گویی همچو زاغ پر نحوس | * | ای خلیل از بهر چه کشتی خروس |
۹۳۹ | N | گفت فرمان حکمت فرمان بگو | * | تا مسبح گردم آن را مو به مو |