vol.5

Qūniyah Nicholson both

block:5037

title of 5037
۷۸۰Nای مبدل کرده خاکی را به زر * خاک دیگر را بکرده بو البشر
۷۸۱Nکار تو تبدیل اعیان و عطا * کار من سهو است و نسیان و خطا
۷۸۲Nسهو و نسیان را مبدل کن به علم * من همه خلمم مرا کن صبر و حلم
۷۸۳Nای که خاک شوره را تو نان کنی * وی که نان مرده را تو جان کنی
۷۸۴Nای که جان خیره را رهبر کنی * وی که بی‌ره را تو پیغمبر کنی
۷۸۵Nمی‌کنی جزو زمین را آسمان * می‌فزایی در زمین از اختران
۷۸۶Nهر که سازد زین جهان آب حیات * زوترش از دیگران آید ممات
۷۸۷Nدیده‌ی دل کاو به گردون بنگریست * دید کاینجا هر دمی میناگری است
۷۸۸Nقلب اعیان است و اکسیری محیط * ائتلاف خرقه‌ی تن بی‌مخیط
۷۸۹Nتو از آن روزی که در هست آمدی * آتشی یا باد یا خاکی بدی
۷۹۰Nگر بر آن حالت ترا بودی بقا * کی رسیدی مر ترا این ارتقا
۷۹۱Nاز مبدل هستی اول نماند * هستی بهتر به جای آن نشاند
۷۹۲Nهمچنین تا صد هزاران هستها * بعد یکدیگر دوم به ز ابتدا
۷۹۳Nاز مبدل بین وسایط را بمان * کز وسایط دور گردی ز اصل آن
۷۹۴Nواسطه هر جا فزون شد وصل جست * واسطه‌ی کم ذوق وصل افزون‌تر است
۷۹۵Nاز سبب دانی شود کم حیرتت * حیرت تو ره دهد در حضرتت
۷۹۶Nاین بقاها از فناها یافتی * از فنایش رو چرا بر تافتی
۷۹۷Nز آن فناها چه زیان بودت که تا * بر بقا چسبیده‌ای ای نافقا
۷۹۸Nچون دوم از اولینت بهتر است * پس فنا جو و مبدل را پرست
۷۹۹Nصد هزاران حشر دیدی ای عنود * تا کنون هر لحظه از بدو وجود
۸۰۰Nاز جمادی بی‌خبر سوی نما * و ز نما سوی حیات و ابتلا
۸۰۱Nباز سوی عقل و تمییزات خوش * باز سوی خارج این پنج و شش
۸۰۲Nتا لب بحر این نشان پایهاست * پس نشان پا درون بحر لاست
۸۰۳Nز انکه منزلهای خشکی ز احتیاط * هست دهها و وطنها و رباط
۸۰۴Nباز منزلهای دریا در وقوف * وقت موج و حبس بی‌عرصه و سقوف
۸۰۵Nنیست پیدا آن مراحل را سنام * نه نشان است آن منازل را نه نام
۸۰۶Nهست صد چندان میان منزلین * آن طرف که از نما تا روح عین
۸۰۷Nدر فناها این بقا را دیده‌ای * بر بقای جسم چون چفسیده‌ای
۸۰۸Nهین بده ای زاغ این جان باز باش * پیش تبدیل خدا جان‌باز باش
۸۰۹Nتازه می‌گیر و کهن را می‌سپار * که هر امسالت فزون است از سه پار
۸۱۰Nگر نباشی نخل وار ایثار کن * کهنه بر کهنه نه و انبار کن
۸۱۱Nکهنه و گندیده و پوسیده را * تحفه می‌بر بهر هر نادیده را
۸۱۲Nآن که نو دید او خریدار تو نیست * صید حق است او گرفتار تو نیست
۸۱۳Nهر کجا باشند جوق مرغ کور * بر تو جمع آیند ای سیلاب شور
۸۱۴Nتا فزاید کوری از شورابها * ز انکه آب شور افزاید عمی
۸۱۵Nاهل دنیا ز آن سبب اعمی دلند * شارب شورابه‌ی آب و گلند
۸۱۶Nشور می‌ده کور می‌خر در جهان * چون نداری آب حیوان در نهان
۸۱۷Nبا چنین حالت بقا خواهی و یاد * همچو زنگی در سیه رویی تو شاد
۸۱۸Nدر سیاهی زنگ از آن آسوده است * کو ز زاد و اصل زنگی بوده است
۸۱۹Nآن که روزی شاهد و خوش رو بود * گر سیه گردد تدارک جو بود
۸۲۰Nمرغ پرنده چو ماند در زمین * باشد اندر غصه و درد و حنین
۸۲۱Nمرغ خانه بر زمین خوش می‌رود * دانه چین و شاد و شاطر می‌دود
۸۲۲Nز انکه او از اصل بی‌پرواز بود * و آن دگر پرنده و پرواز بود