block:5033
۶۴۸ | N | پس هنر آمد هلاکت خام را | * | کز پی دانه نبیند دام را |
۶۴۹ | N | اختیار آن را نکو باشد که او | * | مالک خود باشد اندر اتَّقُوا* |
۶۵۰ | N | چون نباشد حفظ و تقوی زینهار | * | دور کن آلت بینداز اختیار |
۶۵۱ | N | جلوه گاه و اختیارم آن پر است | * | بر کنم پر را که در قصد سر است |
۶۵۲ | N | نیست انگارد پر خود را صبور | * | تا پرش در نفگند در شر و شور |
۶۵۳ | N | پس زیانش نیست پر گو بر مکن | * | گر رسد تیری به پیش آرد مجن |
۶۵۴ | N | لیک بر من پر زیبا دشمنی است | * | چون که از جلوهگری صبریم نیست |
۶۵۵ | N | گر بدی صبر و حفاظم راهبر | * | بر فزودی ز اختیارم کر و فر |
۶۵۶ | N | همچو طفلم یا چو مست اندر فتن | * | نیست لایق تیغ اندر دست من |
۶۵۷ | N | گر مرا عقلی بدی و منزجر | * | تیغ اندر دست من بودی ظفر |
۶۵۸ | N | عقل باید نور ده چون آفتاب | * | تا زند تیغی که نبود جز صواب |
۶۵۹ | N | چون ندارم عقل تابان و صلاح | * | پس چرا در چاه نندازم سلاح |
۶۶۰ | N | در چه اندازم کنون تیغ و مجن | * | کاین سلاح خصم من خواهد شدن |
۶۶۱ | N | چون ندارم زور و یاری و سند | * | تیغم او بستاند و بر من زند |
۶۶۲ | N | رغم این نفس و قبیحه خوی را | * | که نپوشد رو خراشم روی را |
۶۶۳ | N | تا شود کم این جمال و این کمال | * | چون نماند رو کم افتم در وبال |
۶۶۴ | N | چون بدین نیت خراشم بزه نیست | * | که به زخم این روی را پوشیدنی است |
۶۶۵ | N | گر دلم خوی ستیری داشتی | * | روی خوبم جز صفا نفراشتی |
۶۶۶ | N | چون ندیدم زور و فرهنگ و صلاح | * | خصم دیدم زود بشکستم سلاح |
۶۶۷ | N | تا نگردد تیغ من او را کمال | * | تا نگردد خنجرم بر من وبال |
۶۶۸ | N | میگریزم تا رگم جنبان بود | * | کی فرار از خویشتن آسان بود |
۶۶۹ | N | آن که از غیری بود او را فرار | * | چون از او ببرید گیرد او قرار |
۶۷۰ | N | من که خصمم هم منم اندر گریز | * | تا ابد کار من آمد خیز خیز |
۶۷۱ | N | نه به هند است ایمن و نه در ختن | * | آن که خصم اوست سایهی خویشتن |