block:5032
| ۶۴۱ | N | چون ز گریه فارغ آمد گفت رو | * | که تو رنگ و بوی را هستی گرو |
| ۶۴۲ | N | آن نمیبینی که هر سو صد بلا | * | سوی من آید پی این بالها |
| ۶۴۳ | N | ای بسا صیاد بیرحمت مدام | * | بهر این پرها نهد هر سوم دام |
| ۶۴۴ | N | چند تیر انداز بهر بالها | * | تیر سوی من کشد اندر هوا |
| ۶۴۵ | N | چون ندارم زور و ضبط خویشتن | * | زین قضا و زین بلا و زین فتن |
| ۶۴۶ | N | آن به آید که شوم زشت و کریه | * | تا بوم ایمن در این کهسار و تیه |
| ۶۴۷ | N | این سلاح عجب من شد ای فتی | * | عجب آرد معجبان را صد بلا |