vol.5

Qūniyah Nicholson both

block:5020

title of 5020
۳۹۵Nآمدیم اکنون به طاوس دو رنگ * کاو کند جلوه برای نام و ننگ
۳۹۶Nهمت او صید خلق از خیر و شر * وز نتیجه و فایده‌ی آن بی‌خبر
۳۹۷Nبی‌خبر چون دام می‌گیرد شکار * دام را چه علم از مقصود کار
۳۹۸Nدام را چه ضر و چه نفع از گرفت * زین گرفت بی‌هده‌ش دارم شگفت
۳۹۹Nای برادر دوستان افراشتی * با دو صد دل داری و بگذاشتی
۴۰۰Nکارت این بوده‌ست از وقت ولاد * صید مردم کردن از دام وداد
۴۰۱Nز آن شکار و انبهی و باد و بود * دست در کن هیچ یابی تار و پود
۴۰۲Nبیشتر رفته‌ست و بی‌گاه است روز * تو به جد در صید خلقانی هنوز
۴۰۳Nآن یکی می‌گیر و آن می‌هل ز دام * وین دگر را صید می‌کن چون لئام
۴۰۴Nباز این را می‌هل و می‌جو دگر * اینت لعب کودکان بی‌خبر
۴۰۵Nشب شود در دام تو یک صید نی * دام بر تو جز صداع و قید نی
۴۰۶Nپس تو خود را صید می‌کردی به دام * که شدی محبوس و محرومی ز کام
۴۰۷Nدر زمانه صاحب دامی بود * همچو ما احمق که صید خود کند
۴۰۸Nچون شکار خوک آمد صید عام * رنج بی‌حد لقمه خوردن زو حرام
۴۰۹Nآن که ارزد صید را عشق است و بس * لیک او کی گنجد اندر دام کس
۴۱۰Nتو مگر آیی و صید او شوی * دام بگذاری به دام او روی
۴۱۱Nعشق می‌گوید به گوشم پست پست * صید بودن خوشتر از صیادی است
۴۱۲Nگول من کن خویش را و غره شو * آفتابی را رها کن ذره شو
۴۱۳Nبر درم ساکن شو و بی‌خانه باش * دعوی شمعی مکن پروانه باش
۴۱۴Nتا ببینی چاشنی زندگی * سلطنت بینی نهان در بندگی
۴۱۵Nنعل بینی باژگونه در جهان * تخته بندان را لقب گشته شهان
۴۱۶Nبس طناب اندر گلو و تاج دار * بر وی انبوهی که اینک تاجدار
۴۱۷Nهمچو گور کافران بیرون حلل * اندرون قهر خدا عز و جل
۴۱۸Nچون قبور آن را مجصص کرده‌اند * پرده‌ی پندار پیش آورده‌اند
۴۱۹Nطبع مسکینت مجصص از هنر * همچو نخل موم بی‌برگ و ثمر