block:5012
| ۲۶۱ | N | این سخن پایان ندارد مصطفی | * | عرضه کرد ایمان و پذرفت آن فتی |
| ۲۶۲ | N | آن شهادت را که فرخ بوده است | * | بندهای بسته را بگشوده است |
| ۲۶۳ | N | گشت مومن گفت او را مصطفی | * | که امشبان هم باش تو مهمان ما |
| ۲۶۴ | N | گفت و الله تا ابد ضیف توام | * | هر کجا باشم به هر جا که روم |
| ۲۶۵ | N | زنده کرده و معتق و دربان تو | * | این جهان و آن جهان بر خوان تو |
| ۲۶۶ | N | هر که بگزیند جز این بگزیده خوان | * | عاقبت درد گلویش ز استخوان |
| ۲۶۷ | N | هر که سوی خوان غیر تو رود | * | دیو با او دان که هم کاسه بود |
| ۲۶۸ | N | هر که از همسایگی تو رود | * | دیو بیشکی که همسایهش شود |
| ۲۶۹ | N | ور رود بیتو سفر او دور دست | * | دیو بد همراه و هم سفرهی وی است |
| ۲۷۰ | N | ور نشیند بر سر اسب شریف | * | حاسد ما هست دیو او را ردیف |
| ۲۷۱ | N | ور بچه گیرد از او شهناز او | * | دیو در نسلش بود انباز او |
| ۲۷۲ | N | در نبی شارِکْهُمْ فرمود حق | * | هم در اموال و در اولاد ای شفق |
| ۲۷۳ | N | گفت پیغمبر ز غیب این را جلی | * | در مقالات نوادر با علی |
| ۲۷۴ | N | یا رسول اللَّه رسالت را تمام | * | تو نمودی همچو شمس بیغمام |
| ۲۷۵ | N | این که تو کردی دو صد مادر نکرد | * | عیسی از افسونش با عازر نکرد |
| ۲۷۶ | N | از تو جانم از اجل نک جان ببرد | * | عازر ار شد زنده ز آن دم باز مرد |
| ۲۷۷ | N | گشت مهمان رسول آن شب عرب | * | شیر یک بز نیمه خورد و بست لب |
| ۲۷۸ | N | کرد الحاحش بخور شیر و رقاق | * | گفت گشتم سیر و اللَّه بینفاق |
| ۲۷۹ | N | این تکلف نیست نی ناموس و فن | * | سیرتر گشتم از آن که دوش من |
| ۲۸۰ | N | در عجب ماندند جمله اهل بیت | * | پر شد این قندیل زین یک قطره زیت |
| ۲۸۱ | N | آن چه قوت مرغ بابیلی بود | * | سیری معدهی چنین پیلی شود |
| ۲۸۲ | N | فجفجه افتاد اندر مرد و زن | * | قدر پشه میخورد آن پیلتن |
| ۲۸۳ | N | حرص و وهم کافری سر زیر شد | * | اژدها از قوت موری سیر شد |
| ۲۸۴ | N | آن گدا چشمی کفر از وی برفت | * | لوت ایمانیش لمتر کرد و زفت |
| ۲۸۵ | N | آن که از جوع البقر او میطپید | * | همچو مریم میوهی جنت بدید |
| ۲۸۶ | N | میوهی جنت سوی چشمش شتافت | * | معدهی چون دوزخش آرام یافت |
| ۲۸۷ | N | ذات ایمان نعمت و لوتی است هول | * | ای قناعت کرده از ایمان به قول |