block:5011
۲۴۲ | N | لیک نور سالکی کز حد گذشت | * | نور او پر شد بیابانها و دشت |
۲۴۳ | N | شاهدیاش فارغ آمد از شهود | * | و ز تکلفها و جانبازی و جود |
۲۴۴ | N | نور آن گوهر چون بیرون تافتهست | * | زین تسلسها فراغت یافتهست |
۲۴۵ | N | پس مجو از وی گواه فعل و گفت | * | که از او هر دو جهان چون گل شکفت |
۲۴۶ | N | این گواهی چیست اظهار نهان | * | خواه قول و خواه فعل و غیر آن |
۲۴۷ | N | که غرض اظهار سر جوهر است | * | وصف باقی وین عرض بر معبر است |
۲۴۸ | N | این نشان زر نماند بر محک | * | زر بماند نیک نام و بیز شک |
۲۴۹ | N | این صلات و این جهاد و این صیام | * | هم نماند جان بماند نیک نام |
۲۵۰ | N | جان چنین افعال و اقوالی نمود | * | بر محک امر جوهر را بسود |
۲۵۱ | N | که اعتقادم راست است اینک گواه | * | لیک هست اندر گواهان اشتباه |
۲۵۲ | N | تزکیه باید گواهان را بدان | * | تزکیهش صدقی که موقوفی به آن |
۲۵۳ | N | حفظ لفظ اندر گواه قولی است | * | حفظ عهد اندر گواه فعلی است |
۲۵۴ | N | گر گواه قول کژ گوید رد است | * | ور گواه فعل کژ پوید رد است |
۲۵۵ | N | قول و فعل بیتناقض بایدت | * | تا قبول اندر زمان پیش آیدت |
۲۵۶ | N | سعیکم شتی تناقض اندرید | * | روز میدوزید و شب بر میدرید |
۲۵۷ | N | پس گواهی با تناقض که شنود | * | یا مگر حلمی کند از لطف خود |
۲۵۸ | N | فعل و قول اظهار سر است و ضمیر | * | هر دو پیدا میکند سر ستیر |
۲۵۹ | N | چون گواهت تزکیه شد شد قبول | * | ور نه محبوس است اندر مول مول |
۲۶۰ | N | تا تو بستیزی ستیزند ای حرون | * | فانتظرهم إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ |