block:5008
| ۲۰۰ | N | آب چون بیگار کرد و شد نجس | * | تا چنان شد کآب را رد کرد حس |
| ۲۰۱ | N | حق ببردش باز در بحر صواب | * | تا بشستش از کرم آن آب آب |
| ۲۰۲ | N | سال دیگر آمد او دامن کشان | * | هی کجا بودی به دریای خوشان |
| ۲۰۳ | N | من نجس ز اینجا شدم پاک آمدم | * | بستدم خلعت سوی خاک آمدم |
| ۲۰۴ | N | هین بیایید ای پلیدان سوی من | * | که گرفت از خوی یزدان خوی من |
| ۲۰۵ | N | در پذیرم جملهی زشتیت را | * | چون ملک پاکی دهم عفریت را |
| ۲۰۶ | N | چون شوم آلوده باز آن جا روم | * | سوی اصل اصل پاکیها روم |
| ۲۰۷ | N | دلق چرکین بر کنم آن جا ز سر | * | خلعت پاکم دهد بار دگر |
| ۲۰۸ | N | کار او این است و کار من همین | * | عالم آرای است رب العالمین |
| ۲۰۹ | N | گر نبودی این پلیدیهای ما | * | کی بدی این بار نامه آب را |
| ۲۱۰ | N | کیسههای زر بدزدید از کسی | * | میرود هر سو که هین کو مفلسی |
| ۲۱۱ | N | یا بریزد بر گیاه رستهای | * | یا بشوید روی رو ناشستهای |
| ۲۱۲ | N | یا بگیرد بر سر او حمالوار | * | کشتی بیدست و پا را در بحار |
| ۲۱۳ | N | صد هزاران دارو اندر وی نهان | * | ز انکه هر دارو بروید زو چنان |
| ۲۱۴ | N | جان هر دری دل هر دانهای | * | میرود در جو چو داروخانهای |
| ۲۱۵ | N | زو یتیمان زمین را پرورش | * | بستگان خشک را از وی روش |
| ۲۱۶ | N | چون نماند مایهاش تیره شود | * | همچو ما اندر زمین خیره شود |