vol.4

Qūniyah Nicholson both

block:4019

قصهٔ آغاز خلافت عثمان رضی الله عنه و خطبهٔ وی در بیان آنک ناصح فعّال بفعل به از ناصح قوّال بقَول
۴۸۷Qقصه‌ٔ عثمان که بر منبر برفت * چون خلافت یافت بشْتابید تَفت
۴۸۷Nقصه‌ی عثمان که بر منبر برفت * چون خلافت یافت بشتابید تفت
۴۸۸Qمنبرِ مهتر که سه پایه بُدست * رفت بُوبَکْر و دُوُم پایه نشست
۴۸۸Nمنبر مهتر که سه پایه بده‌ست * رفت بو بکر و دوم پایه نشست
۴۸۹Qبر سِوُم پایه عُمَر در دَوْرِ خویش * از برای حُرمتِ اسلام و کیش
۴۸۹Nبر سوم پایه عمر در دور خویش * از برای حرمت اسلام و کیش
۴۹۰Qدَوْرِ عثمان آمد او بالای تخت * بر شد و بنشست آن محمود بخت
۴۹۰Nدور عثمان آمد او بالای تخت * بر شد و بنشست آن محمود بخت
۴۹۱Qپس سؤالش کرد شخصی بوٱلْفُضُول * کان دو ننْشستند بر جایِ رسول
۴۹۱Nپس سؤالش کرد شخصی بو الفضول * کان دو ننشستند بر جای رسول
۴۹۲Qپس تو چون جُستی ازیشان برتری * چون برُتْبِت تو ازیشان کمتری
۴۹۲Nپس تو چون جستی از ایشان برتری * چون به رتبت تو از ایشان کمتری
۴۹۳Qگفت اگر پایه‌ٔ سِوُم را بْسپَرَم * وَهْم آید که مثالِ عُمَّرم
۴۹۳Nگفت اگر پایه‌ی سوم را بسپرم * وهم آید که مثال عمرم
۴۹۴Qبر دُوُم پایه شوم من جای جُو * گویی بْوبَکرست و این هم مثلِ او
۴۹۴Nبر دوم پایه شوم من جای جو * گویی بو بکر است و این هم مثل او
۴۹۵Qهست این بالا مقامِ مصطفی * وَهْمِ مثلی نیست با آن شه مرا
۴۹۵Nهست این بالا مقام مصطفی * وهم مثلی نیست با آن شه مرا
۴۹۶Qبعد از آن بر جایِ خُطبه آن وَدُود * تا بقُربِ عَصْر لب خاموش بود
۴۹۶Nبعد از آن بر جای خطبه آن ودود * تا به قرب عصر لب خاموش بود
۴۹۷Qزَهْره نه کس را که گوید هین بخوان * یا برون آید ز مسجد آن زمان
۴۹۷Nزهره نه کس را که گوید هین بخوان * یا برون آید ز مسجد آن زمان
۴۹۸Qهیبتی بنشسته بُد بر خاص و عام * پُر شده نورِ خدا آن صحن و بام
۴۹۸Nهیبتی بنشسته بد بر خاص و عام * پر شده نور خدا آن صحن و بام
۴۹۹Qهر که بینا ناظرِ نورش بُدی * کور ز آن خورشید هم گرم آمدی
۴۹۹Nهر که بینا ناظر نورش بدی * کور ز آن خورشید هم گرم آمدی
۵۰۰Qپس ز گرمی فهم کردی چشمِ کور * که بر آمد آفتابی بی‌فُتور
۵۰۰Nپس ز گرمی فهم کردی چشم کور * که بر آمد آفتابی بی‌فتور
۵۰۱Qلیک این گرمی گشاید دیده را * تا ببیند عینِ هر بشنیده را
۵۰۱Nلیک این گرمی گشاید دیده را * تا ببیند عین هر بشنیده را
۵۰۲Qگرمیش را ضُجْرتی و حالتی * ز آن تَبِش دل را گشُادی فُسحتی
۵۰۲Nگرمی‌اش را ضجرتی و حالتی * ز آن تبش دل را گشادی فسحتی
۵۰۳Qکور چون شد گرم از نورِ قِدَم * از فرح گوید که من بینا شدم
۵۰۳Nکور چون شد گرم از نور قدم * از فرح گوید که من بینا شدم
۵۰۴Qسخت خوش مستی ولی ای بوٱلْحَسَن * پاره‌ای راهست تا بینا شدن
۵۰۴Nسخت خوش مستی ولی ای بو الحسن * پاره‌ای راه است تا بینا شدن
۵۰۵Qاین نصیبِ کور باشد ز آفتاب * صد چنین و اللهُ أَعْلَم بِالصَّواب
۵۰۵Nاین نصیب کور باشد ز آفتاب * صد چنین و الله اعلم بالصواب
۵۰۶Qوانک او آن نور را بینا بود * شرحِ او کَیْ کارِ بُوسینا بود
۵۰۶Nو انکه او آن نور را بینا بود * شرح او کی کار بو سینا بود
۵۰۷Qور شود صد تو که باشد این زبان * که بجنباند بکف پرده‌ٔ عیان
۵۰۷Nور شود صد تو که باشد این زبان * که بجنباند به کف پرده‌ی عیان
۵۰۸Qوای بر وَیَ گر بساید پرده را * تیغِ اللَّهی کند دستش جُدا
۵۰۸Nوای بر وی گر بساید پرده را * تیغ اللهی کند دستش جدا
۵۰۹Qدست چه بْود خود سرش را بر کند * آن سَری کز جَهْل سَرها می‌کُند
۵۰۹Nدست چه بود خود سرش را بر کند * آن سری کز جهل سرها می‌کند
۵۱۰Qاین بتقدیرِ سخن گفتم ترا * ورنه خود دستش کجا و آن کجا
۵۱۰Nاین به تقدیر سخن گفتم ترا * ور نه خود دستش کجا و آن کجا
۵۱۱Qخاله را خایه بُدی خالو شدی * این بتقدی آمدست ار او بُدی
۵۱۱Nخاله را خایه بدی خالو شدی * این به تقدیر آمده‌ست ار او بدی
۵۱۲Qاز زبان تا چشم کو پاک از شَکست * صد هزاران ساله گویم اندکست
۵۱۲Nاز زبان تا چشم کاو پاک از شک است * صد هزاران ساله گویم اندک است
۵۱۳Qهین مشو نومید نور از آسمان * حق چو خواهد می‌رسد در یک زمان
۵۱۳Nهین مشو نومید نور از آسمان * حق چو خواهد می‌رسد در یک زمان
۵۱۴Qصد اثر در کانها از اختران * می‌رساند قُدرتش در هر زمان
۵۱۴Nصد اثر در کانها از اختران * می‌رساند قدرتش در هر زمان
۵۱۵Qاخترِ گردون ظُلَم را ناسخست * اخترِ حق در صفاتش راسخست
۵۱۵Nاختر گردون ظلم را ناسخ است * اختر حق در صفاتش راسخ است
۵۱۶Qچرخِ پانصد ساله راه ای مُستعین * در اثر نزدیک آمد با زمین
۵۱۶Nچرخ پانصد ساله راه ای مستعین * در اثر نزدیک آمد با زمین
۵۱۷Qسه هزاران سال و پانصد تا زُحَل * دَم‌بدَم خاصیَّتش آرد عمل
۵۱۷Nسه هزاران سال و پانصد تا زحل * دم‌به‌دم خاصیتش آرد عمل
۵۱۸Qدَرْهَمش آرد چو سایه در ایاب * طُولِ سایه چیست پیشِ آفتاب
۵۱۸Nدرهمش آرد چو سایه در ایاب * طول سایه چیست پیش آفتاب
۵۱۹Qوز نُفوسِ پاکِ اخترْوَش مدد * سوی اخترهای گردون می‌رسد
۵۱۹Nوز نفوس پاک اختروش مدد * سوی اخترهای گردون می‌رسد
۵۲۰Qظاهر آن اختران قَوَّام ما * باطن ما گشته قوَّام سَمَا
۵۲۰Nظاهر آن اختران قوام ما * باطن ما گشته قوام سما