vol.3

Qūniyah Nicholson both

block:3227

حکایت عاشقی دراز هجرانی بسیار امتحانی
۴۷۴۹Qیک جوانی بر زنی مجنون بُدست * می‌ندادش روزگارِ وَصلْ دَست
۴۷۴۹Nیک جوانی بر زنی مجنون بده ست * می‌ندادش روزگار وصل دست
۴۷۵۰Qبس شکنجه کرد عشقش بر زمین * خود چرا دارد ز اوَّل عشق کین
۴۷۵۰Nبس شکنجه کرد عشقش بر زمین * خود چرا دارد ز اول عشق کین
۴۷۵۱Qعشق از اوّل چرا خونی بود * تا گریزد آنک بیرونی بود
۴۷۵۱Nعشق، از اول چرا خونی بود * تا گریزد آن که بیرونی بود
۴۷۵۲Qچون فرستادی رسولی پیشِ زن * آن رسول از رشک گشتی راه‌زن
۴۷۵۲Nچون فرستادی رسولی پیش زن * آن رسول از رشک گشتی راه زن
۴۷۵۳Qور بسوی زن نبشتی کاتبش * نامه را تصحیف خواندی نایبش
۴۷۵۳Nور به سوی زن نبشتی کاتبش * نامه را تصحیف خواندی نایبش
۴۷۵۴Qور صبا را پیک کردی در وفا * از غُباری تیره گشتی آن صبا
۴۷۵۴Nور صبا را پیک کردی در وفا * از غباری تیره گشتی آن صبا
۴۷۵۵Qرُقعه گر بر پرِّ مرغی دوختی * پرِّ مرغ از تَفِّ رقعه سوختی
۴۷۵۵Nرقعه گر بر پر مرغی دوختی * پر مرغ از تف رقعه سوختی
۴۷۵۶Qراههای چاره را غیرت ببست * لشکرِ اندیشه را رایت شِکست
۴۷۵۶Nراههای چاره را غیرت ببست * لشکر اندیشه را رایت شکست
۴۷۵۷Qبود اوّل مونسِ غم انتظار * آخرش بشْکست کِی هم انتظار
۴۷۵۷Nبود اول مونس غم انتظار * آخرش بشکست کی؟ هم انتظار
۴۷۵۸Qگاه گفتی کین بلای بی‌دواست * گاه گفتی نه حیاتِ جانِ ماست
۴۷۵۸Nگاه گفتی کین بلای بی‌دواست * گاه گفتی نه حیات جان ماست
۴۷۵۹Qگاه هستی زو بر آوردی سَری * گاه او از نیستی خوردی بَری
۴۷۵۹Nگاه هستی زو بر آوردی سری * گاه او از نیستی خوردی بری
۴۷۶۰Qچونک بر وَی سرد گشتی این نهاد * جوش کردی گرم چشمه‌ٔ اتّحاد
۴۷۶۰Nچون که بر وی سرد گشتی این نهاد * جوش کردی گرم چشمه‌ی اتحاد
۴۷۶۱Qچونک با بی‌برگی غُربت بساخت * برگِ بی‌برگی بسوی او بتاخت
۴۷۶۱Nچون که با بی‌برگی غربت بساخت * برگ بی‌برگی به سوی او بتاخت
۴۷۶۲Qخُوشه‌های فکرتش بی‌کاه شد * شب روان را رَهَنما چون ماه شد
۴۷۶۲Nخوشه‌های فکرتش بی‌کاه شد * شب روان را رهنما چون ماه شد
۴۷۶۳Qای بسا طوطی گویای خَمُش * ای بسا شیرین‌روانِ رُو تُرُش
۴۷۶۳Nای بسا طوطی گویای خمش * ای بسا شیرین روان رو ترش
۴۷۶۴Qرو بگورستان دمی خامش نشین * آن خموشانِ سخن‌گوُ را ببین
۴۷۶۴Nرو به گورستان دمی خامش نشین * آن خموشان سخن‌گو را ببین
۴۷۶۵Qلیک اگر یک رنگ بینی خاکشان * نیست یکسان حالتِ چالاکشان
۴۷۶۵Nلیک اگر یک رنگ بینی خاکشان * نیست یکسان حالت چالاکشان
۴۷۶۶Qشحم و لحمِ زندگان یکسان بود * آن یکی غمگین دگر شادان بود
۴۷۶۶Nشحم و لحم زندگان یکسان بود * آن یکی غمگین دگر شادان بود
۴۷۶۷Qتو چه دانی تا ننوشی قالشان * زانک پنهانست بر تو حالشان
۴۷۶۷Nتو چه دانی تا ننوشی قالشان * ز انکه پنهان است بر تو حالشان
۴۷۶۸Qبشْنوی از قال های و هوی را * کَیْ ببینی حالتِ صَدْتُوی را
۴۷۶۸Nبشنوی از قال های و هوی را * کی ببینی حالت صد توی را
۴۷۶۹Qنقشِ ما یکسان بِضدها مُتَّصِف * خاک هم یکسان روانشان مُخْتَلِف
۴۷۶۹Nنقش ما یکسان به ضدها متصف * خاک هم یکسان روانشان مختلف
۴۷۷۰Qهمچنین یکسان بود آوازها * آن یکی پُردرد و آن پُرنازها
۴۷۷۰Nهمچنین یکسان بود آوازها * آن یکی پر درد و آن پر نازها
۴۷۷۱Qبانگِ اسپان بشْنوی اندر مُصاف * بانگِ مرغان بشنوی اندر طواف
۴۷۷۱Nبانگ اسبان بشنوی اندر مصاف * بانگ مرغان بشنوی اندر طواف
۴۷۷۲Qآن یکی از حِقد و دیگر ز ارتباط * آن یکی از رنج و دیگر از نشاط
۴۷۷۲Nآن یکی از حقد و دیگر ز ارتباط * آن یکی از رنج و دیگر از نشاط
۴۷۷۳Qهر که دُور از حالتِ ایشان بود * پیشش آن آوازها یکسان بود
۴۷۷۳Nهر که دور از حالت ایشان بود * پیشش آن آوازها یکسان بود
۴۷۷۴Qآن درختی جُنبد از زخمِ تَبَر * و آن درختِ دیگر از بادِ سَحَر
۴۷۷۴Nآن درختی جنبد از زخم تبر * و آن درخت دیگر از باد سحر
۴۷۷۵Qبس غلط گشتم ز دیگِ مُرده‌ریگ * زانکه سَرْپوشیده می‌جوشید دیگ
۴۷۷۵Nبس غلط گشتم ز دیگ مرده‌ریگ * ز انکه سر پوشیده می‌جوشید دیگ
۴۷۷۶Qجوش و نوشِ هر کست گوید بیا * جوشِ صِدْق و جوشِ تزویر و ریا
۴۷۷۶Nجوش و نوش هر کست گوید بیا * جوش صدق و جوش تزویر و ریا
۴۷۷۷Qگر نداری بُو ز جانِ رُوشنِاس * رَوْ دماغی دست آور بُوشِناس
۴۷۷۷Nگر نداری بو ز جان رو شناس * رو دماغی دست آور بوشناس
۴۷۷۸Qآن دماغی که بر آن گُلْشَن تَنَد * چشمِ یعقوبان هم او روشن کُنَد
۴۷۷۸Nآن دماغی که بر آن گلشن تند * چشم یعقوبان هم او روشن کند
۴۷۷۹Qهین بگو احوالِ آن خسته جگر * کز بُخاری دُور ماندیم ای پسر
۴۷۷۹Nهین بگو احوال آن خسته جگر * کز بخاری دور ماندیم ای پسر