block:3226
۴۶۹۴ | Q | گفت ای عَنْقای حق جان را مَطاف | * | شُکر که باز آمدی ز آن کوهِ قاف |
۴۶۹۴ | N | گفت ای عنقای حق جان را مطاف | * | شکر که باز آمدی ز آن کوه قاف |
۴۶۹۵ | Q | ای سرافیلِ قیامتگاهِ عشق | * | ای تو عشقِ عشق و ای دلخواهِ عشق |
۴۶۹۵ | N | ای سرافیل قیامت گاه عشق | * | ای تو عشق عشق و ای دل خواه عشق |
۴۶۹۶ | Q | اوَّلین خلعت که خواهی دادنم | * | گوش خواهم که نهی بر روَزنم |
۴۶۹۶ | N | اولین خلعت که خواهی دادنم | * | گوش خواهم که نهی بر روزنم |
۴۶۹۷ | Q | گرچه میدانی بصفوت حالِ من | * | بندهپرور گوش کن اقوالِ من |
۴۶۹۷ | N | گر چه میدانی به صفوت حال من | * | بنده پرور گوش کن اقوال من |
۴۶۹۸ | Q | صد هزاران بار ای صدرِ فرید | * | ز آرزوی گوشِ تو هوشم پرید |
۴۶۹۸ | N | صد هزاران بار ای صدر فرید | * | ز آرزوی گوش تو هوشم پرید |
۴۶۹۹ | Q | آن سمیعی تو و آن اِصغای تو | * | و آن تبسُّمهای جانافزای تو |
۴۶۹۹ | N | آن سمیعی تو و آن اصغای تو | * | و آن تبسمهای جان افزای تو |
۴۷۰۰ | Q | آن نیوشیدن کم و بیشِ مرا | * | عشوهٔ جانِ بداندیشِ مرا |
۴۷۰۰ | N | آن نیوشیدن کم و بیش مرا | * | عشوهی جان بد اندیش مرا |
۴۷۰۱ | Q | قَلْبهای من که آن معلومِ تُست | * | بس پذیرفتی تو چون نقدِ دُرُست |
۴۷۰۱ | N | قلبهای من که آن معلوم تست | * | بس پذیرفتی تو چون نقد درست |
۴۷۰۲ | Q | بهرِ گستاخی شوخِ غَرّهای | * | حِلمها در پیشِ حِلْمت ذرّهای |
۴۷۰۲ | N | بهر گستاخی شوخ غرهای | * | حلمها در پیش حلمت ذرهای |
۴۷۰۳ | Q | اوّلا بشْنو که چون ماندم ز شَسْت | * | اوَّل و آخر ز پیشِ من بَجْست |
۴۷۰۳ | N | اولا بشنو که چون ماندم ز شست | * | اول و آخر ز پیش من بجست |
۴۷۰۴ | Q | ثانیا بشنو تو ای صدرِ وَدود | * | که بسی جُستم ترا ثانی نبود |
۴۷۰۴ | N | ثانیا بشنو تو ای صدر ودود | * | که بسی جستم ترا ثانی نبود |
۴۷۰۵ | Q | ثالثا تا از تو بیرون رفتهام | * | گوییا ثالِث ثَلاثَه گفتهام |
۴۷۰۵ | N | ثالثا تا از تو بیرون رفتهام | * | گوییا ثالث ثلاثه گفتهام |
۴۷۰۶ | Q | رابعا چون سوخت ما را مَزْرَعه | * | میندانم خامسه از رابعه |
۴۷۰۶ | N | رابعا چون سوخت ما را مزرعه | * | میندانم خامسه از رابعه |
۴۷۰۷ | Q | هر کجا یابی تو خون بر خاکها | * | پی بَری باشد یقین از چشمِ ما |
۴۷۰۷ | N | هر کجا یابی تو خون بر خاکها | * | پی بری باشد یقین از چشم ما |
۴۷۰۸ | Q | گفتِ من رَعدست و این بانگ و حنین | * | ز ابْر خواهد تا ببارد بر زمین |
۴۷۰۸ | N | گفت من رعد است و این بانگ و حنین | * | ز ابر خواهد تا ببارد بر زمین |
۴۷۰۹ | Q | من میانِ گفت و گریه میتَنم | * | یا بگریْم یا بگویم چون کنم |
۴۷۰۹ | N | من میان گفت و گریه میتنم | * | یا بگریم یا بگویم چون کنم |
۴۷۱۰ | Q | گر بگویم فَوْت میگردد بُکا | * | ور بگریم چون کنم شکر و ثَنا |
۴۷۱۰ | N | گر بگویم فوت میگردد بکا | * | ور بگریم چون کنم شکر و ثنا |
۴۷۱۱ | Q | میفتد از دیده خونِ دل شَها | * | بین چه افتادست از دیده مرا |
۴۷۱۱ | N | میفتد از دیده خون دل شها | * | بین چه افتاده ست از دیده مرا |
۴۷۱۲ | Q | این بگفت و گریه در شد آن نحیف | * | که بَرُو بگْریست هم دُون هم شریف |
۴۷۱۲ | N | این بگفت و گریه در شد آن نحیف | * | که بر او بگریست هم دون هم شریف |
۴۷۱۳ | Q | از دلش چندان بر آمد های و هوی | * | حلقه کرد اهلِ بُخارا گِرْدِ اوی |
۴۷۱۳ | N | از دلش چندان بر آمد های و هوی | * | حلقه کرد اهل بخارا گرد اوی |
۴۷۱۴ | Q | خیرهگویان خیرهگریان خیرهخند | * | مرد و زن خُرد و کلان حیران شدند |
۴۷۱۴ | N | خیره گویان خیره گریان خیره خند | * | مرد و زن خرد و کلان حیران شدند |
۴۷۱۵ | Q | شهر هم همرنگِ او شد اشکریز | * | مرد و زن درهم شده چون رَسْتخیز |
۴۷۱۵ | N | شهر هم هم رنگ او شد اشک ریز | * | مرد و زن درهم شده چون رستخیز |
۴۷۱۶ | Q | آسمان میگفت آن دم با زمین | * | گر قیامت را ندیدستی ببین |
۴۷۱۶ | N | آسمان میگفت آن دم با زمین | * | گر قیامت را ندیدستی ببین |
۴۷۱۷ | Q | عقل حیران که چه عشق است و چه حال | * | تا فراقِ او عجَبتر یا وِصال |
۴۷۱۷ | N | عقل حیران که چه عشق است و چه حال | * | تا فراق او عجبتر یا وصال |
۴۷۱۸ | Q | چرخ بر خوانده قیامتنامه را | * | تا مَجَرّه بر دریده جامه را |
۴۷۱۸ | N | چرخ بر خوانده قیامت نامه را | * | تا مجره بر دریده جامه را |
۴۷۱۹ | Q | با دو عالم عشق را بیگانگی | * | اندرو هفتاد و دو دیوانگی |
۴۷۱۹ | N | با دو عالم عشق را بیگانگی | * | اندر او هفتاد و دو دیوانگی |
۴۷۲۰ | Q | سخت پنهانست و پیدا حیرتش | * | جانِ سلطانانِ جان در حسرتش |
۴۷۲۰ | N | سخت پنهان است و پیدا حیرتش | * | جان سلطانان جان در حسرتش |
۴۷۲۱ | Q | غیرِ هفتاد و دو مِلّت کیشِ او | * | تخت شاهان تَخْتهبَنْدی پیشِ اوِ |
۴۷۲۱ | N | غیر هفتاد و دو ملت کیش او | * | تخت شاهان تخته بندی پیش او |
۴۷۲۲ | Q | مطربِ عشق این زند وقتِ سماع | * | بندگی بند و خداوندی صُداع |
۴۷۲۲ | N | مطرب عشق این زند وقت سماع | * | بندگی بند و خداوندی صداع |
۴۷۲۳ | Q | پس چه باشد عشق دریای عدم | * | در شکسته عقل را آنجا قَدَم |
۴۷۲۳ | N | پس چه باشد عشق دریای عدم | * | در شکسته عقل را آن جا قدم |
۴۷۲۴ | Q | بندگی و سلطنت معلوم شد | * | زین دو پرده عاشقی مکتوم شد |
۴۷۲۴ | N | بندگی و سلطنت معلوم شد | * | زین دو پرده عاشقی مکتوم شد |
۴۷۲۵ | Q | کاشکی هستی زبانی داشتی | * | تا ز هَسْتان پردهها برداشتی |
۴۷۲۵ | N | کاشکی هستی زبانی داشتی | * | تا ز هستان پردهها برداشتی |
۴۷۲۶ | Q | هرچه گویی ای دَمِ هستی از آن | * | پردهٔ دیگر بَرُو بستی بِدان |
۴۷۲۶ | N | هر چه گویی ای دم هستی از آن | * | پردهی دیگر بر او بستی بدان |
۴۷۲۷ | Q | آفتِ اِدراکِ آن قالست و حال | * | خون بخون شُستن مُحالست و مُحال |
۴۷۲۷ | N | آفت ادراک آن قال است و حال | * | خون به خون شستن محال است و محال |
۴۷۲۸ | Q | من چو با سَوْداییانش مَحْرَمم | * | روز و شب اندر قفص در میدَمَم |
۴۷۲۸ | N | من چو با سوداییانش محرمم | * | روز و شب اندر قفس در میدمم |
۴۷۲۹ | Q | سخت مست و بیخود و آشفتهای | * | دوش ای جان بر چه پهلو خفتهای |
۴۷۲۹ | N | سخت مست و بیخود و آشفتهای | * | دوش ای جان بر چه پهلو خفتهای |
۴۷۳۰ | Q | هان و هان هُش دار بر ناری دَمی | * | اوّلا برجه طلب کن مَحْرَمی |
۴۷۳۰ | N | هان و هان هش دار بر ناری دمی | * | اولا برجه طلب کن محرمی |
۴۷۳۱ | Q | عاشق و مستی و بگْشاده زبان | * | اللَّه الله اُشتُری بر ناوْدان |
۴۷۳۱ | N | عاشق و مستی و بگشاده زبان | * | اللَّه الله اشتری بر ناودان |
۴۷۳۲ | Q | چون ز راز و نازِ او گوید زبان | * | یا جِمیلَ ٱلسَّتْر خواند آسمان |
۴۷۳۲ | N | چون ز راز و ناز او گوید زبان | * | یا جمیل الستر خواند آسمان |
۴۷۳۳ | Q | سَتْرِ چه در پشم و پنبه آذرست | * | تا همیپوشیش او پیداترست |
۴۷۳۳ | N | ستر چه در پشم و پنبه آذر است | * | تا همیپوشیش او پیداتر است |
۴۷۳۴ | Q | چون بکوشم تا سِرش پنهان کنم | * | سَر بر آرد چون عَلَم کاینک منم |
۴۷۳۴ | N | چون بکوشم تا سرش پنهان کنم | * | سر بر آرد چون علم کاینک منم |
۴۷۳۵ | Q | رَغْمِ اَنْفم گیردم او هر دو گوش | * | کای مُدمَّغ چونْش میپوشی بپوش |
۴۷۳۵ | N | رغم انفم گیردم او هر دو گوش | * | کای مدمغ چونش میپوشی بپوش |
۴۷۳۶ | Q | گویمش رَوْ گرچه بر جوشیدهای | * | همچو جان پیدایی و پوشیدهای |
۴۷۳۶ | N | گویمش رو گر چه بر جوشیدهای | * | همچو جان پیدایی و پوشیدهای |
۴۷۳۷ | Q | گوید او محبوس خُنْبست این تنم | * | چون مَی اندر بزم خُنْبَک میزنم |
۴۷۳۷ | N | گوید او محبوس خنب است این تنم | * | چون می اندر بزم خنبک میزنم |
۴۷۳۸ | Q | گویمش ز آن پیش که گردی گِرَوْ | * | تا نیاید آفتِ مستی بِرَوْ |
۴۷۳۸ | N | گویمش ز آن پیش که گردی گرو | * | تا نیاید آفت مستی برو |
۴۷۳۹ | Q | گوید از جامِ لطیفآشامْ من | * | یارِ روزم تا نمازِ شامْ من |
۴۷۳۹ | N | گوید از جام لطیفآشام من | * | یار روزم تا نماز شام من |
۴۷۴۰ | Q | چون بیاید شام و دزدد جامِ من | * | گویمش وا دِه که نامد شامِ من |
۴۷۴۰ | N | چون بیاید شام و دزدد جام من | * | گویمش واده که نامد شام من |
۴۷۴۱ | Q | ز آن عرب بنهاد نامِ مَیْ مُدام | * | زانک سیری نیست مَیْ خور را مُدام |
۴۷۴۱ | N | ز آن عرب بنهاد نام می مدام | * | ز انکه سیری نیست می خور را مدام |
۴۷۴۲ | Q | عشقْ جوشد بادهٔ تحقیق را | * | او بود ساقی نهان صِدّیق را |
۴۷۴۲ | N | عشق جوشد بادهی تحقیق را | * | او بود ساقی نهان صدیق را |
۴۷۴۳ | Q | چون بجویی تو بتوفیقِ حَسَن | * | باده آبِ جان بود اِبریق تن |
۴۷۴۳ | N | چون بجویی تو به توفیق حسن | * | باده آب جان بود ابریق تن |
۴۷۴۴ | Q | چون بیَفْزاید مَیِ توفیق را | * | قوّتِ مَی بشْکند ابریق را |
۴۷۴۴ | N | چون بیفزاید می توفیق را | * | قوت می بشکند ابریق را |
۴۷۴۵ | Q | آب گردد ساقی و هم مست آب | * | چون مگو و ٱللهُ أَعْلَم بِالصَّواب |
۴۷۴۵ | N | آب گردد ساقی و هم مست آب | * | چون مگو و الله أعلم بالصواب |
۴۷۴۶ | Q | پرتوِ ساقیست کاندر شیره رفت | * | شیره بر جوشید و رقصان گشت و زفت |
۴۷۴۶ | N | پرتو ساقی است کاندر شیره رفت | * | شیره بر جوشید و رقصان گشت و زفت |
۴۷۴۷ | Q | اندرین معنی بپرس آن خیره را | * | که چنین کَیْ دیده بودی شیره را |
۴۷۴۷ | N | اندر این معنی بپرس آن خیره را | * | که چنین کی دیده بودی شیره را |
۴۷۴۸ | Q | بیتَفکُّر پیشِ هر داننده هست | * | آنک با شوریده شوراننده هست |
۴۷۴۸ | N | بیتفکر پیش هر داننده هست | * | آن که با شوریده شوراننده هست |