vol.3

Qūniyah Nicholson both

block:3226

با خویش آمدن عاشق بیهوش و روی آوردن به ثنا و شکر معشوق
۴۶۹۴Qگفت ای عَنْقای حق جان را مَطاف * شُکر که باز آمدی ز آن کوهِ قاف
۴۶۹۴Nگفت ای عنقای حق جان را مطاف * شکر که باز آمدی ز آن کوه قاف
۴۶۹۵Qای سرافیلِ قیامت‌گاهِ عشق * ای تو عشقِ عشق و ای دلخواهِ عشق
۴۶۹۵Nای سرافیل قیامت گاه عشق * ای تو عشق عشق و ای دل خواه عشق
۴۶۹۶Qاوَّلین خلعت که خواهی دادنم * گوش خواهم که نهی بر روَزنم
۴۶۹۶Nاولین خلعت که خواهی دادنم * گوش خواهم که نهی بر روزنم
۴۶۹۷Qگرچه می‌دانی بصفوت حالِ من * بنده‌پرور گوش کن اقوالِ من
۴۶۹۷Nگر چه می‌دانی به صفوت حال من * بنده پرور گوش کن اقوال من
۴۶۹۸Qصد هزاران بار ای صدرِ فرید * ز آرزوی گوشِ تو هوشم پرید
۴۶۹۸Nصد هزاران بار ای صدر فرید * ز آرزوی گوش تو هوشم پرید
۴۶۹۹Qآن سمیعی تو و آن اِصغای تو * و آن تبسُّمهای جان‌افزای تو
۴۶۹۹Nآن سمیعی تو و آن اصغای تو * و آن تبسمهای جان افزای تو
۴۷۰۰Qآن نیوشیدن کم و بیشِ مرا * عشوه‌ٔ جانِ بداندیشِ مرا
۴۷۰۰Nآن نیوشیدن کم و بیش مرا * عشوه‌ی جان بد اندیش مرا
۴۷۰۱Qقَلْبهای من که آن معلومِ تُست * بس پذیرفتی تو چون نقدِ دُرُست
۴۷۰۱Nقلبهای من که آن معلوم تست * بس پذیرفتی تو چون نقد درست
۴۷۰۲Qبهرِ گستاخی شوخِ غَرّه‌ای * حِلمها در پیشِ حِلْمت ذرّه‌ای
۴۷۰۲Nبهر گستاخی شوخ غره‌ای * حلمها در پیش حلمت ذره‌ای
۴۷۰۳Qاوّلا بشْنو که چون ماندم ز شَسْت * اوَّل و آخر ز پیشِ من بَجْست
۴۷۰۳Nاولا بشنو که چون ماندم ز شست * اول و آخر ز پیش من بجست
۴۷۰۴Qثانیا بشنو تو ای صدرِ وَدود * که بسی جُستم ترا ثانی نبود
۴۷۰۴Nثانیا بشنو تو ای صدر ودود * که بسی جستم ترا ثانی نبود
۴۷۰۵Qثالثا تا از تو بیرون رفته‌ام * گوییا ثالِث ثَلاثَه گفته‌ام
۴۷۰۵Nثالثا تا از تو بیرون رفته‌ام * گوییا ثالث ثلاثه گفته‌ام
۴۷۰۶Qرابعا چون سوخت ما را مَزْرَعه * می‌ندانم خامسه از رابعه
۴۷۰۶Nرابعا چون سوخت ما را مزرعه * می‌ندانم خامسه از رابعه
۴۷۰۷Qهر کجا یابی تو خون بر خاکها * پی بَری باشد یقین از چشمِ ما
۴۷۰۷Nهر کجا یابی تو خون بر خاکها * پی بری باشد یقین از چشم ما
۴۷۰۸Qگفتِ من رَعدست و این بانگ و حنین * ز ابْر خواهد تا ببارد بر زمین
۴۷۰۸Nگفت من رعد است و این بانگ و حنین * ز ابر خواهد تا ببارد بر زمین
۴۷۰۹Qمن میانِ گفت و گریه می‌تَنم * یا بگریْم یا بگویم چون کنم
۴۷۰۹Nمن میان گفت و گریه می‌تنم * یا بگریم یا بگویم چون کنم
۴۷۱۰Qگر بگویم فَوْت می‌گردد بُکا * ور بگریم چون کنم شکر و ثَنا
۴۷۱۰Nگر بگویم فوت می‌گردد بکا * ور بگریم چون کنم شکر و ثنا
۴۷۱۱Qمی‌فتد از دیده خونِ دل شَها * بین چه افتادست از دیده مرا
۴۷۱۱Nمی‌فتد از دیده خون دل شها * بین چه افتاده ست از دیده مرا
۴۷۱۲Qاین بگفت و گریه در شد آن نحیف * که بَرُو بگْریست هم دُون هم شریف
۴۷۱۲Nاین بگفت و گریه در شد آن نحیف * که بر او بگریست هم دون هم شریف
۴۷۱۳Qاز دلش چندان بر آمد های و هوی * حلقه کرد اهلِ بُخارا گِرْدِ اوی
۴۷۱۳Nاز دلش چندان بر آمد های و هوی * حلقه کرد اهل بخارا گرد اوی
۴۷۱۴Qخیره‌گویان خیره‌گریان خیره‌خند * مرد و زن خُرد و کلان حیران شدند
۴۷۱۴Nخیره گویان خیره گریان خیره خند * مرد و زن خرد و کلان حیران شدند
۴۷۱۵Qشهر هم هم‌رنگِ او شد اشک‌ریز * مرد و زن درهم شده چون رَسْتخیز
۴۷۱۵Nشهر هم هم رنگ او شد اشک ریز * مرد و زن درهم شده چون رستخیز
۴۷۱۶Qآسمان می‌گفت آن دم با زمین * گر قیامت را ندیدستی ببین
۴۷۱۶Nآسمان می‌گفت آن دم با زمین * گر قیامت را ندیدستی ببین
۴۷۱۷Qعقل حیران که چه عشق است و چه حال * تا فراقِ او عجَبتر یا وِصال
۴۷۱۷Nعقل حیران که چه عشق است و چه حال * تا فراق او عجبتر یا وصال
۴۷۱۸Qچرخ بر خوانده قیامت‌نامه را * تا مَجَرّه بر دریده جامه را
۴۷۱۸Nچرخ بر خوانده قیامت نامه را * تا مجره بر دریده جامه را
۴۷۱۹Qبا دو عالم عشق را بیگانگی * اندرو هفتاد و دو دیوانگی
۴۷۱۹Nبا دو عالم عشق را بیگانگی * اندر او هفتاد و دو دیوانگی
۴۷۲۰Qسخت پنهانست و پیدا حیرتش * جانِ سلطانانِ جان در حسرتش
۴۷۲۰Nسخت پنهان است و پیدا حیرتش * جان سلطانان جان در حسرتش
۴۷۲۱Qغیرِ هفتاد و دو مِلّت کیشِ او * تخت شاهان تَخْته‌بَنْدی پیشِ اوِ
۴۷۲۱Nغیر هفتاد و دو ملت کیش او * تخت شاهان تخته بندی پیش او
۴۷۲۲Qمطربِ عشق این زند وقتِ سماع * بندگی بند و خداوندی صُداع
۴۷۲۲Nمطرب عشق این زند وقت سماع * بندگی بند و خداوندی صداع
۴۷۲۳Qپس چه باشد عشق دریای عدم * در شکسته عقل را آنجا قَدَم
۴۷۲۳Nپس چه باشد عشق دریای عدم * در شکسته عقل را آن جا قدم
۴۷۲۴Qبندگی و سلطنت معلوم شد * زین دو پرده عاشقی مکتوم شد
۴۷۲۴Nبندگی و سلطنت معلوم شد * زین دو پرده عاشقی مکتوم شد
۴۷۲۵Qکاشکی هستی زبانی داشتی * تا ز هَسْتان پرده‌ها برداشتی
۴۷۲۵Nکاشکی هستی زبانی داشتی * تا ز هستان پرده‌ها برداشتی
۴۷۲۶Qهرچه گویی ای دَمِ هستی از آن * پرده‌ٔ دیگر بَرُو بستی بِدان
۴۷۲۶Nهر چه گویی ای دم هستی از آن * پرده‌ی دیگر بر او بستی بدان
۴۷۲۷Qآفتِ اِدراکِ آن قالست و حال * خون بخون شُستن مُحالست و مُحال
۴۷۲۷Nآفت ادراک آن قال است و حال * خون به خون شستن محال است و محال
۴۷۲۸Qمن چو با سَوْداییانش مَحْرَمم * روز و شب اندر قفص در می‌دَمَم
۴۷۲۸Nمن چو با سوداییانش محرمم * روز و شب اندر قفس در می‌دمم
۴۷۲۹Qسخت مست و بی‌خود و آشفته‌ای * دوش ای جان بر چه پهلو خفته‌ای
۴۷۲۹Nسخت مست و بی‌خود و آشفته‌ای * دوش ای جان بر چه پهلو خفته‌ای
۴۷۳۰Qهان و هان هُش دار بر ناری دَمی * اوّلا برجه طلب کن مَحْرَمی
۴۷۳۰Nهان و هان هش دار بر ناری دمی * اولا برجه طلب کن محرمی
۴۷۳۱Qعاشق و مستی و بگْشاده زبان * اللَّه الله اُشتُری بر ناوْدان
۴۷۳۱Nعاشق و مستی و بگشاده زبان * اللَّه الله اشتری بر ناودان
۴۷۳۲Qچون ز راز و نازِ او گوید زبان * یا جِمیلَ ٱلسَّتْر خواند آسمان
۴۷۳۲Nچون ز راز و ناز او گوید زبان * یا جمیل الستر خواند آسمان
۴۷۳۳Qسَتْرِ چه در پشم و پنبه آذرست * تا همی‌پوشیش او پیداترست
۴۷۳۳Nستر چه در پشم و پنبه آذر است * تا همی‌پوشیش او پیداتر است
۴۷۳۴Qچون بکوشم تا سِرش پنهان کنم * سَر بر آرد چون عَلَم کاینک منم
۴۷۳۴Nچون بکوشم تا سرش پنهان کنم * سر بر آرد چون علم کاینک منم
۴۷۳۵Qرَغْمِ اَنْفم گیردم او هر دو گوش * کای مُدمَّغ چونْش می‌پوشی بپوش
۴۷۳۵Nرغم انفم گیردم او هر دو گوش * کای مدمغ چونش می‌پوشی بپوش
۴۷۳۶Qگویمش رَوْ گرچه بر جوشیده‌ای * همچو جان پیدایی و پوشیده‌ای
۴۷۳۶Nگویمش رو گر چه بر جوشیده‌ای * همچو جان پیدایی و پوشیده‌ای
۴۷۳۷Qگوید او محبوس خُنْبست این تنم * چون مَی اندر بزم خُنْبَک می‌زنم
۴۷۳۷Nگوید او محبوس خنب است این تنم * چون می اندر بزم خنبک می‌زنم
۴۷۳۸Qگویمش ز آن پیش که گردی گِرَوْ * تا نیاید آفتِ مستی بِرَوْ
۴۷۳۸Nگویمش ز آن پیش که گردی گرو * تا نیاید آفت مستی برو
۴۷۳۹Qگوید از جامِ لطیف‌آشامْ من * یارِ روزم تا نمازِ شامْ من
۴۷۳۹Nگوید از جام لطیف‌آشام من * یار روزم تا نماز شام من
۴۷۴۰Qچون بیاید شام و دزدد جامِ من * گویمش وا دِه که نامد شامِ من
۴۷۴۰Nچون بیاید شام و دزدد جام من * گویمش واده که نامد شام من
۴۷۴۱Qز آن عرب بنهاد نامِ مَیْ مُدام * زانک سیری نیست مَیْ خور را مُدام
۴۷۴۱Nز آن عرب بنهاد نام می مدام * ز انکه سیری نیست می خور را مدام
۴۷۴۲Qعشقْ جوشد بادهٔ تحقیق را * او بود ساقی نهان صِدّیق را
۴۷۴۲Nعشق جوشد باده‌ی تحقیق را * او بود ساقی نهان صدیق را
۴۷۴۳Qچون بجویی تو بتوفیقِ حَسَن * باده آبِ جان بود اِبریق تن
۴۷۴۳Nچون بجویی تو به توفیق حسن * باده آب جان بود ابریق تن
۴۷۴۴Qچون بیَفْزاید مَیِ توفیق را * قوّتِ مَی بشْکند ابریق را
۴۷۴۴Nچون بیفزاید می توفیق را * قوت می بشکند ابریق را
۴۷۴۵Qآب گردد ساقی و هم مست آب * چون مگو و ٱللهُ أَعْلَم بِالصَّواب
۴۷۴۵Nآب گردد ساقی و هم مست آب * چون مگو و الله أعلم بالصواب
۴۷۴۶Qپرتوِ ساقیست کاندر شیره رفت * شیره بر جوشید و رقصان گشت و زفت
۴۷۴۶Nپرتو ساقی است کاندر شیره رفت * شیره بر جوشید و رقصان گشت و زفت
۴۷۴۷Qاندرین معنی بپرس آن خیره را * که چنین کَیْ دیده بودی شیره را
۴۷۴۷Nاندر این معنی بپرس آن خیره را * که چنین کی دیده بودی شیره را
۴۷۴۸Qبی‌تَفکُّر پیشِ هر داننده هست * آنک با شوریده شوراننده هست
۴۷۴۸Nبی‌تفکر پیش هر داننده هست * آن که با شوریده شوراننده هست