block:3225
۴۶۶۴ | Q | میکشید از بیهُشیاش در بیان | * | اندک اندک از کرم صدرِ جهان |
۴۶۶۴ | N | میکشید از بیهشیاش در بیان | * | اندک اندک از کرم صدر جهان |
۴۶۶۵ | Q | بانگ زد در گوشِ او شَهْ کای گدا | * | زر نثار آوردمت دامن گُشا |
۴۶۶۵ | N | بانگ زد در گوش او شه کای گدا | * | زر نثار آوردمت دامن گشا |
۴۶۶۶ | Q | جانِ تو کاندر فراقم میطپید | * | چونک زنهارش رسیدم چون رمید |
۴۶۶۶ | N | جان تو کاندر فراقم میطپید | * | چون که زنهارش رسیدم چون رمید |
۴۶۶۷ | Q | ای بدیده در فراقم گرم و سرد | * | با خود آ از بیخودی و باز گرد |
۴۶۶۷ | N | ای بدیده در فراقم گرم و سرد | * | با خود آ از بیخودی و باز گرد |
۴۶۶۸ | Q | مرغِ خانه اُشتری را بیخِرَد | * | رسمِ مهمانش بخانه میبَرَد |
۴۶۶۸ | N | مرغ خانه اشتری را بیخرد | * | رسم مهمانش به خانه میبرد |
۴۶۶۹ | Q | چون به خانهٔ مرغ اشتر پا نهاد | * | خانه ویران گشت و سقف اندر فتاد |
۴۶۶۹ | N | چون به خانهی مرغ اشتر پا نهاد | * | خانه ویران گشت و سقف اندر فتاد |
۴۶۷۰ | Q | خانهٔ مرغست هوش و عقلِ ما | * | هوشِ صالح طالبِ ناقهٔ خدا |
۴۶۷۰ | N | خانهی مرغ است هوش و عقل ما | * | هوش صالح طالب ناقهی خدا |
۴۶۷۱ | Q | ناقه چون سَر کرد در آب و گِلش | * | نه گِل آنجا مانْد نه جان و دلش |
۴۶۷۱ | N | ناقه چون سر کرد در آب و گلش | * | نه گل آن جا ماند نه جان و دلش |
۴۶۷۲ | Q | کرد فضلِ عشقِ اِنسان را فَضول | * | زین فُزونجُویی ظلُومست و جَهُول |
۴۶۷۲ | N | کرد فضل عشق انسان را فضول | * | زین فزونجویی ظلوم است و جهول |
۴۶۷۳ | Q | جاهلست و اندرین مُشکل شکار | * | میکَشد خرگوش شیری در کنار |
۴۶۷۳ | N | جاهل است و اندر این مشکل شکار | * | میکشد خرگوش شیری در کنار |
۴۶۷۴ | Q | کَیْ کنار اندر کشیدی شیر را | * | گر بدانستی و دیدی شیر را |
۴۶۷۴ | N | کی کنار اندر کشیدی شیر را | * | گر بدانستی و دیدی شیر را |
۴۶۷۵ | Q | ظالمست او بر خود و بر جانِ خود | * | ظلم بین کز عدلها گُو میبَرَد |
۴۶۷۵ | N | ظالم است او بر خود و بر جان خود | * | ظلم بین کز عدلها گو میبرد |
۴۶۷۶ | Q | جهلِ او مر علمها را اوستاد | * | ظلمِ او مر عدلها را شد رَشاد |
۴۶۷۶ | N | جهل او مر علمها را اوستاد | * | ظلم او مر عدلها را شد رشاد |
۴۶۷۷ | Q | دستِ او بگرفت کین رفته دَمش | * | آنگهی آید که من دَم بخشمش |
۴۶۷۷ | N | دست او بگرفت کاین رفته دمش | * | آن گهی آید که من دم بخشمش |
۴۶۷۸ | Q | چون بمن زنده شود این مردهتن | * | جانِ من باشد که رُو آرد بمن |
۴۶۷۸ | N | چون به من زنده شود این مرده تن | * | جان من باشد که رو آرد به من |
۴۶۷۹ | Q | من کنم او را ازین جان مُحْتَشَم | * | جان که من بخشم ببیند بَخَشِشم |
۴۶۷۹ | N | من کنم او را از این جان محتشم | * | جان که من بخشم ببیند بخششم |
۴۶۸۰ | Q | جانِ نامَحْرَم نبیند رُویِ دوست | * | جز همان جان کاصلِ او از کُویِ اوست |
۴۶۸۰ | N | جان نامحرم نبیند روی دوست | * | جز همان جان کاصل او از کوی اوست |
۴۶۸۱ | Q | در دَمَم قصّابوار این دوست را | * | تا هِلَد آن مغزِ نغزش پوست را |
۴۶۸۱ | N | در دمم قصاب وار این دوست را | * | تا هلد آن مغز نغزش پوست را |
۴۶۸۲ | Q | گفت ای جانِ رمیده از بلا | * | وصلِ ما را در گشادیم الصَّلا |
۴۶۸۲ | N | گفت ای جان رمیده از بلا | * | وصل ما را در گشادیم الصلا |
۴۶۸۳ | Q | ای خودِ ما بیخودی و مستیات | * | ای ز هَسْتِ ما هماره هستیات |
۴۶۸۳ | N | ای خود ما بیخودی و مستیات | * | ای ز هست ما هماره هستیات |
۴۶۸۴ | Q | با تو بیلب این زمان من نَو بنَو | * | رازهای کهنه گویم میشنَوْ |
۴۶۸۴ | N | با تو بیلب این زمان من نو به نو | * | رازهای کهنه گویم میشنو |
۴۶۸۵ | Q | زانک آن لبها ازین دَم میرمد | * | بر لبِ جویِ نهان بر میدَمَد |
۴۶۸۵ | N | ز انکه آن لبها از این دم میرمد | * | بر لب جوی نهان بر میدمد |
۴۶۸۶ | Q | گوشِ بیگوشی درین دَم بر گشا | * | بهرِ رازِ یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشا |
۴۶۸۶ | N | گوش بیگوشی در این دم بر گشا | * | بهر راز یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ |
۴۶۸۷ | Q | چون صَلای وصل بشْنیدن گرفت | * | اندک اندک مرده جنبیدن گرفت |
۴۶۸۷ | N | چون صلای وصل بشنیدن گرفت | * | اندک اندک مرده جنبیدن گرفت |
۴۶۸۸ | Q | نه کم از خاکست کز عِشوهٔ صبا | * | سبز پوشد سَر بر آرد از فنا |
۴۶۸۸ | N | نه کم از خاک است کز عشوهی صبا | * | سبز پوشد سر بر آرد از فنا |
۴۶۸۹ | Q | کم ز آبِ نُطفه نبْود کز خطاب | * | یُوسُفان زایند رخ چون آفتاب |
۴۶۸۹ | N | کم ز آب نطفه نبود کز خطاب | * | یوسفان زایند رخ چون آفتاب |
۴۶۹۰ | Q | کم ز بادی نیست شد از امرِ کُنْ | * | در رَحمِ طاوس و مرغِ خوشسخن |
۴۶۹۰ | N | کم ز بادی نیست شد از امر کُنْ | * | در رحم طاوس و مرغ خوش سخن |
۴۶۹۱ | Q | کم ز کوهِ سنگ نبْود کز وِلاد | * | ناقهای کان ناقه ناقه زاد زاد |
۴۶۹۱ | N | کم ز کوه سنگ نبود کز ولاد | * | ناقهای کان ناقه ناقه زاد زاد |
۴۶۹۲ | Q | زین همه بگْذر نه آن مایهٔ عدم | * | عالمَی زاد و بزاید دمبدم |
۴۶۹۲ | N | زین همه بگذر نه آن مایهی عدم | * | عالمی زاد و بزاید دمبهدم |
۴۶۹۳ | Q | بر جهید و بر طپید و شاد شاد | * | یک دو چرخی زد سُجود اندر فتاد |
۴۶۹۳ | N | بر جهید و بر طپید و شاد شاد | * | یک دو چرخی زد سجود اندر فتاد |