block:3222
۴۶۰۱ | Q | آمدیم اینجا که در صدرِ جهان | * | گر نبودی جذبِ آن عاشق نهان |
۴۶۰۱ | N | آمدیم اینجا که در صدر جهان | * | گر نبودی جذب آن عاشق نهان |
۴۶۰۲ | Q | ناشِکیبا کَیْ بُدی او از فراق | * | کَیْ دوان باز آمدی سوی وثاق |
۴۶۰۲ | N | ناشکیبا کی بدی او از فراق | * | کی دوان باز آمدی سوی وثاق |
۴۶۰۳ | Q | مَیْلِ معشوقان نهانست و سَتیر | * | مَیْلِ عاشق با دو صد طبل و نفیر |
۴۶۰۳ | N | میل معشوقان نهان است و ستیر | * | میل عاشق با دو صد طبل و نفیر |
۴۶۰۴ | Q | یک حکایت هست اینجا ز اِعتبار | * | لیک عاجز شد بُخاری ز اِنتظار |
۴۶۰۴ | N | یک حکایت هست اینجا ز اعتبار | * | لیک عاجز شد بخاری ز انتظار |
۴۶۰۵ | Q | ترکِ آن کردیم کو در جُست جو ست | * | تا که پیش از مرگ بیند رُوی دوست |
۴۶۰۵ | N | ترک آن کردیم کاو در جستجوست | * | تا که پیش از مرگ بیند روی دوست |
۴۶۰۶ | Q | تا رهد از مرگ تا یابد نجات | * | زانک دید دوستست آبِ حیات |
۴۶۰۶ | N | تا رهد از مرگ تا یابد نجات | * | ز انکه دید دوست است آب حیات |
۴۶۰۷ | Q | هر که دیدِ او نباشد دفعِ مرگ | * | دوست نبْود که نه میوهستش نه برگ |
۴۶۰۷ | N | هر که دید او نباشد دفع مرگ | * | دوست نبود که نه میوهستش نه برگ |
۴۶۰۸ | Q | کار آن کارست ای مشتاقِ مَست | * | کاندر آن کار ار رسد مرگت خوشست |
۴۶۰۸ | N | کار آن کار است ای مشتاق مست | * | کاندر آن کار ار رسد مرگت خوش است |
۴۶۰۹ | Q | شد نشانِ صدقِ ایمان ای جوان | * | آنک آید خوش ترا مرگ اندر آن |
۴۶۰۹ | N | شد نشان صدق ایمان ای جوان | * | آن که آید خوش ترا مرگ اندر آن |
۴۶۱۰ | Q | گر نشد ایمانِ تو ای جان چنین | * | نیست کامل رَوْ بجُو اِکمالِ دین |
۴۶۱۰ | N | گر نشد ایمان تو ای جان چنین | * | نیست کامل رو بجو اکمال دین |
۴۶۱۱ | Q | هر که اندر کارِ تو شد مرگ دوست | * | بر دلِ تو بیکراهت دوست اوست |
۴۶۱۱ | N | هر که اندر کار تو شد مرگ دوست | * | بر دل تو بیکراهت دوست اوست |
۴۶۱۲ | Q | چون کراهت رفت آن خود مرگ نیست | * | صورت مرگست و نُقلان کردنیست |
۴۶۱۲ | N | چون کراهت رفت آن خود مرگ نیست | * | صورت مرگ است و نقلان کردنی است |
۴۶۱۳ | Q | چون کراهت رفت مردن نفع شد | * | پس دُرُست آید که مُردن دفع شد |
۴۶۱۳ | N | چون کراهت رفت مردن نفع شد | * | پس درست آید که مردن دفع شد |
۴۶۱۴ | Q | دوست حقَّست و کسی کش گفت او | * | که تویی آنِ من و من آنِ تو |
۴۶۱۴ | N | دوست حق است و کسی کش گفت او | * | که تویی آن من و من آن تو |
۴۶۱۵ | Q | گوش دار اکنون که عاشق میرسد | * | بسته عشق او را بِحَبْلٍ من مَسَد |
۴۶۱۵ | N | گوش دار اکنون که عاشق میرسد | * | بسته عشق او را بحبل من مسد |
۴۶۱۶ | Q | چون بدید او چهرهٔ صدرِ جهان | * | گوییا پَرّیدش از تن مرغِ جان |
۴۶۱۶ | N | چون بدید او چهرهی صدر جهان | * | گوییا پریدش از تن مرغ جان |
۴۶۱۷ | Q | همچو چوبِ خشک افتاد آن تنش | * | سرد شد از فَرَق جان تا ناخنش |
۴۶۱۷ | N | همچو چوب خشک افتاد آن تنش | * | سرد شد از فرق جان تا ناخنش |
۴۶۱۸ | Q | هر چه کردند از بَخُور و از گُلاب | * | نه بجُنبید و نه آمد در خطاب |
۴۶۱۸ | N | هر چه کردند از بخور و از گلاب | * | نه بجنبید و نه آمد در خطاب |
۴۶۱۹ | Q | شاه چون دید آن مُزَعْفُر رُوی او | * | پس فرود آمد ز مَرْکَب سوی او |
۴۶۱۹ | N | شاه چون دید آن مزعفر روی او | * | پس فرود آمد ز مرکب سوی او |
۴۶۲۰ | Q | گفت عاشق دوست میجوید بتَفْت | * | چونک معشوق آمد آن عاشق برفت |
۴۶۲۰ | N | گفت عاشق دوست میجوید به تفت | * | چون که معشوق آمد آن عاشق برفت |
۴۶۲۱ | Q | عاشقِ حقّی و حقّ آنست کو | * | چون بیاید نبود از تو تای مُو |
۴۶۲۱ | N | عاشق حقی و حق آن است کاو | * | چون بیاید نبود از تو تای مو |
۴۶۲۲ | Q | صد چو تو فانیست پیشِ آن نظر | * | عاشقی بر نَفْیِ خود خواجه مگر |
۴۶۲۲ | N | صد چو تو فانی است پیش آن نظر | * | عاشقی بر نفی خود خواجه مگر |
۴۶۲۳ | Q | سایهای و عاشقی بر آفتاب | * | شمس آید سایه لا گردد شتاب |
۴۶۲۳ | N | سایهای و عاشقی بر آفتاب | * | شمس آید سایه لا گردد شتاب |