vol.3

Qūniyah Nicholson both

block:3219

تفسیر این خبر کی مصطفی علیه السّلام فرمود لا تُفَضِّلُونی عَلَی یُونُس بن مَتَّی
۴۵۱۲Qگفت پیغامبر که مِعراجِ مرا * نیست بر معراجِ یونس اجتبا
۴۵۱۲Nگفت پیغمبر که معراج مرا * نیست بر معراج یونس اجتبا
۴۵۱۳Qآنِ من بر چرخ و آنِ او نشیب * زانک قُربِ حق برونست از حساب
۴۵۱۳Nآن من بر چرخ و آن او نشیب * ز انکه قرب حق برون است از حساب
۴۵۱۴Qقُرْب نه بالا نه پستی رَفتنست * قُربِ حقّ از حَبْسِ هستی رَستنست
۴۵۱۴Nقرب نه بالا نه پستی رفتن است * قرب حق از حبس هستی رستن است
۴۵۱۵Qنیست را چه جایِ بالا است و زیر * نیست را نه زُود و نه دُورست و دیر
۴۵۱۵Nنیست را چه جای بالای است و زیر * نیست را نه زود و نه دورست و دیر
۴۵۱۶Qکارگاه و گنجِ حق در نیستیست * غره‌ّء هستی چه دانی نیست چیست
۴۵۱۶Nکارگاه و گنج حق در نیستی است * غره‌ی هستی چه دانی نیست چیست
۴۵۱۷Qحاصل این اِشْکستِ ایشان ای کیا * می‌نماند هیچ با اشکستِ ما
۴۵۱۷Nحاصل این اشکست ایشان ای کیا * می‌نماند هیچ با اشکست ما
۴۵۱۸Qآنچنان شادند در ذُلّ و تلف * همچو ما در وقتِ اقبال و شرف
۴۵۱۸Nآن چنان شادند در ذل و تلف * همچو ما در وقت اقبال و شرف
۴۵۱۹Qبرگِ بی‌برگی همه اِقطاعِ اوست * فقر و خواریش افتخارست و عُلُوست
۴۵۱۹Nبرگ بی‌برگی همه اقطاع اوست * فقر و خواریش افتخار است و علوست
۴۵۲۰Qآن یکی گفت ار چنانست آن ندید * چون بخندید او که ما را بسته دید
۴۵۲۰Nآن یکی گفت ار چنان است آن فرید * چون بخندید او که ما را بسته دید
۴۵۲۱Qچونک او مُبْدَل شُدست و شادیَش * نیست زین زندان و زین آزادیَش
۴۵۲۱Nچون که او مبدل شده ست و شادی‌اش * نیست زین زندان و زین آزادی‌اش
۴۵۲۲Qپس بقهرِ دشمنان چون شاد شد * چون ازین فتح و ظفر پُر باد شد
۴۵۲۲Nپس به قهر دشمنان چون شاد شد * چون از این فتح و ظفر پر باد شد
۴۵۲۳Qشاد شد جانش که بر شیرانِ نَر * یافت آسان نُصرت و دست و ظفر
۴۵۲۳Nشاد شد جانش که بر شیران نر * یافت آسان نصرت و دست و ظفر
۴۵۲۴Qپس بدانستیم کو آزاد نیست * جز بدنیا دلخوش و دلشاد نیست
۴۵۲۴Nپس بدانستیم کاو آزاد نیست * جز به دنیا دل خوش و دل شاد نیست
۴۵۲۵Qورنه چون خندد که اهلِ آن جهان * بر بَد و نیک‌اند مُشْفِق مِهْربان
۴۵۲۵Nور نه چون خندد که اهل آن جهان * بر بد و نیکند مشفق مهربان
۴۵۲۶Qاین بمُنگیدند در زیرِ زبان * آن اسیران با هم اندر بحثِ آن
۴۵۲۶Nاین بمنگیدند در زیر زبان * آن اسیران با هم اندر بحث آن
۴۵۲۷Qتا مُوکِّل نشنود بر ما جَهد * خود سخن در گوشِ آن سلطان بَرَد
۴۵۲۷Nتا موکل نشنود بر ما جهد * خود سخن در گوش آن سلطان برد