block:3215
۴۴۶۱ | Q | چون قضایش حبلِ تدبیرت سُکُست | * | چون نشد بر تو قضای آن دُرُست |
۴۴۶۱ | N | چون قضایش حبل تدبیرت سکست | * | چون نشد بر تو قضای آن درست |
۴۴۶۲ | Q | عزمها و قصدها در ماجرا | * | گاه گاهی راست میآید ترا |
۴۴۶۲ | N | عزمها و قصدها در ماجرا | * | گاه گاهی راست میآید ترا |
۴۴۶۳ | Q | تا بطمعِ آن دلت نیَّت کند | * | بارِ دیگر نیَّتت را بشکند |
۴۴۶۳ | N | تا به طمع آن دلت نیت کند | * | بار دیگر نیتت را بشکند |
۴۴۶۴ | Q | ور بکُلّی بیمُرادت داشتی | * | دل شدی نومید اَمل کَی کاشتی |
۴۴۶۴ | N | ور بکلی بیمرادت داشتی | * | دل شدی نومید امل کی کاشتی |
۴۴۶۵ | Q | ور نکاریدی امل از عُوریَش | * | کَیْ شدی پیدا بَرُو مقهوریَش |
۴۴۶۵ | N | ور نکاریدی امل از عوریاش | * | کی شدی پیدا بر او مقهوریاش |
۴۴۶۶ | Q | عاشقان از بیمُرادیهای خویش | * | با خَبَر گشتند از مولای خویش |
۴۴۶۶ | N | عاشقان از بیمرادیهای خویش | * | با خبر گشتند از مولای خویش |
۴۴۶۷ | Q | بیمُرادی شد قلاوزِ بهشت | * | حُفَّتِ ٱلَجَّنةَ شنو ای خوش سِرِشْت |
۴۴۶۷ | N | بیمرادی شد قلاووز بهشت | * | حفت الجنة شنو ای خوش سرشت |
۴۴۶۸ | Q | که مُراداتت همه اِشْکسته پاست | * | پس کسی باشد که کامِ او رواست |
۴۴۶۸ | N | که مراداتت همه اشکسته پاست | * | پس کسی باشد که کام او رواست |
۴۴۶۹ | Q | پس شدند اِشْکستهاش آن صادقان | * | لیک کُو خود آن شکست عاشقان |
۴۴۶۹ | N | پس شدند اشکستهاش آن صادقان | * | لیک کو خود آن شکست عاشقان |
۴۴۷۰ | Q | عاقلان اِشْکستهاش از اضطرار | * | عاشقان اِشْکسته با صد اختیار |
۴۴۷۰ | N | عاقلان اشکستهاش از اضطرار | * | عاشقان اشکسته با صد اختیار |
۴۴۷۱ | Q | عاقلانش بندگانِ بَنْدیاند | * | عاشقانش شَکَّری و قَنْدیاند |
۴۴۷۱ | N | عاقلانش بندگان بندیاند | * | عاشقانش شکری و قندیاند |
۴۴۷۲ | Q | اِئْتِیَا کَرْهاً مَهارِ عاقلان | * | اِئْتِیَا طَوْعاً بَهارِ بیدلان |
۴۴۷۲ | N | ائتیا کرها مهار عاقلان | * | ائتیا طوعا بهار بیدلان |