block:3206
| ۴۲۶۸ | Q | رُویِ داود از فَرَش تابان شده | * | کوهها اندر پَیَش نالان شده |
| ۴۲۶۸ | N | روی داود از فرش تابان شده | * | کوهها اندر پیش نالان شده |
| ۴۲۶۹ | Q | کوه با داود گشته هَمْرهی | * | هر دو مُطْرِب مست در عشقِ شهی |
| ۴۲۶۹ | N | کوه با داود گشته همرهی | * | هر دو مطرب مست در عشق شهی |
| ۴۲۷۰ | Q | یا جِبالُ أَوِّبِی اَمْر آمده | * | هر دُو همآواز و همپرده شده |
| ۴۲۷۰ | N | یا جِبالُ أَوِّبِی امر آمده | * | هر دو هم آواز و هم پرده شده |
| ۴۲۷۱ | Q | گفت داودا تو هِجْرت دیدهای | * | بهرِ من از هَمْدَمان بُبْریدهای |
| ۴۲۷۱ | N | گفت داودا تو هجرت دیدهای | * | بهر من از هم دمان ببریدهای |
| ۴۲۷۲ | Q | ای غریبِ فردِ بیمُونِس شده | * | آتشِ شوق از دلت شعله زده |
| ۴۲۷۲ | N | ای غریب فرد بیمونس شده | * | آتش شوق از دلت شعله زده |
| ۴۲۷۳ | Q | مُطربان خواهی و قَوَّال و ندیم | * | کوهها را پیشت آرد آن قدیم |
| ۴۲۷۳ | N | مطربان خواهی و قوال و ندیم | * | کوهها را پیشت آرد آن قدیم |
| ۴۲۷۴ | Q | مطرب و قَوَّال و سُرْنایی کند | * | کُه بپیشت بادْپیمایی کند |
| ۴۲۷۴ | N | مطرب و قوال و سرنایی کند | * | که به پیشت باد پیمایی کند |
| ۴۲۷۵ | Q | تا بدانی ناله چون کُه را رَواست | * | بیلب و دندان ولی را نالههاست |
| ۴۲۷۵ | N | تا بدانی ناله چون که را رواست | * | بیلب و دندان ولی را نالههاست |
| ۴۲۷۶ | Q | نغمهٔ اجزای آن صافی جَسد | * | هر دمی در گوشِ حِسِّش میرَسد |
| ۴۲۷۶ | N | نغمهی اجزای آن صافی جسد | * | هر دمی در گوش حسش میرسد |
| ۴۲۷۷ | Q | همنشینان نَشْنوند او بشْنود | * | ای خنک جان کو بغیبش بگْرود |
| ۴۲۷۷ | N | همنشینان نشنوند او بشنود | * | ای خنک جان کاو به غیبش بگرود |
| ۴۲۷۸ | Q | بنْگرد در نفسِ خود صد گفتوگو | * | همنشینِ او نبُرده هیچ بُو |
| ۴۲۷۸ | N | بنگرد در نفس خود صد گفتوگو | * | همنشین او نبرده هیچ بو |
| ۴۲۷۹ | Q | صد سؤال و صد جواب اندر دلت | * | میرسد از لامَکان تا منزلت |
| ۴۲۷۹ | N | صد سؤال و صد جواب اندر دلت | * | میرسد از لامکان تا منزلت |
| ۴۲۸۰ | Q | بشْنوی تو نشْنود ز آن گوشها | * | گر بنزدیکِ تو آرد گوش را |
| ۴۲۸۰ | N | بشنوی تو نشنود ز آن گوشها | * | گر به نزدیک تو آرد گوش را |
| ۴۲۸۱ | Q | گیرم ای کَر خود تو آن را نشْنوی | * | چون مثالش دیدهای چون نگْروی |
| ۴۲۸۱ | N | گیرم ای کر خود تو آن را نشنوی | * | چون مثالش دیدهای چون نگروی |