block:3193
| ۳۹۶۰ | Q | آنچنانک گفت جالینوسِ راد | * | از هوای این جهان و از مُراد |
| ۳۹۶۰ | N | آن چنان که گفت جالینوس راد | * | از هوای این جهان و از مراد |
| ۳۹۶۱ | Q | راضیَم کز من بماند نیمجان | * | که ز کُونِ اَسْتَری بینم جهان |
| ۳۹۶۱ | N | راضیم کز من بماند نیم جان | * | که ز کون استری بینم جهان |
| ۳۹۶۲ | Q | گُربه میبیند بگِرْدِ خود قِطَار | * | مُرغش آیس گشته بودست از مَطار |
| ۳۹۶۲ | N | گربه میبیند به گرد خود قطار | * | مرغش آیس گشته بودهست از مطار |
| ۳۹۶۳ | Q | یا عدم دیست غیرِ این جهان | * | در عدم نادیده او حَشٰری نهان |
| ۳۹۶۳ | N | یا عدم دیدهست غیر این جهان | * | در عدم نادیده او حشری نهان |
| ۳۹۶۴ | Q | چون جَنین کش میکَشَد بیرون کَرَم | * | میگریزد او سپس سوی شِکَم |
| ۳۹۶۴ | N | چون جنین کش میکشد بیرون کرم | * | میگریزد او سپس سوی شکم |
| ۳۹۶۵ | Q | لطف رُویش سوی مَصْدَر میکند | * | او مَقَر در پُشتِ مادر میکند |
| ۳۹۶۵ | N | لطف رویش سوی مصدر میکند | * | او مقر در پشت مادر میکند |
| ۳۹۶۶ | Q | که اگر بیرون فُتم زین شهر و کام | * | ای عجب بینم بدیده این مُقام |
| ۳۹۶۶ | N | که اگر بیرون فتم زین شهر و کام | * | ای عجب بینم به دیده این مقام |
| ۳۹۶۷ | Q | یا دَری بودی در آن شهرِ وَخِم | * | که نظاره کردمی اندر رَحِم |
| ۳۹۶۷ | N | یا دری بودی در آن شهر وخم | * | که نظاره کردمی اندر رحم |
| ۳۹۶۸ | Q | یا چو چشمهٔ سوزنی راهم بُدی | * | که ز بیرونم رَحِم دیده شدی |
| ۳۹۶۸ | N | یا چو چشمهی سوزنی را هم بدی | * | که ز بیرونم رحم دیده شدی |
| ۳۹۶۹ | Q | آن جَنین هم غافلست از عالمَی | * | همچو جالینوس او نامَحْرَمی |
| ۳۹۶۹ | N | آن جنین هم غافل است از عالمی | * | همچو جالینوس او نامحرمی |
| ۳۹۷۰ | Q | او نداند کان رُطوباتی که هست | * | آن مدد از عالَمِ بیرونیَست |
| ۳۹۷۰ | N | او نداند کان رطوباتی که هست | * | آن مدد از عالم بیرونی است |
| ۳۹۷۱ | Q | آنچنانک چار عُنصر در جهان | * | صد مدد آرد ز شهرِ لامکان |
| ۳۹۷۱ | N | آن چنان که چار عنصر در جهان | * | صد مدد آرد ز شهر لامکان |
| ۳۹۷۲ | Q | آب و دانه در قفص گر یافتَست | * | آن ز باغ و عرصهای در تافتست |
| ۳۹۷۲ | N | آب و دانه در قفس گر یافتهست | * | آن ز باغ و عرصهای در تافتهست |
| ۳۹۷۳ | Q | جانهای انبیا بینند باغ | * | زین قفص در وقتِ نُقلان و فراغ |
| ۳۹۷۳ | N | جانهای انبیا بینند باغ | * | زین قفس در وقت نقلان و فراغ |
| ۳۹۷۴ | Q | پس ز جالینوس و عالَم فارغند | * | همچو ماه اندر فلکها بازغند |
| ۳۹۷۴ | N | پس ز جالینوس و عالم فارغند | * | همچو ماه اندر فلکها بازغند |
| ۳۹۷۵ | Q | ور ز جالینوس این گفت اِفتریست | * | پس جوابم بهرِ جالینوس نیست |
| ۳۹۷۵ | N | ور ز جالینوس این گفت افتری است | * | پس جوابم بهر جالینوس نیست |
| ۳۹۷۶ | Q | این جوابِ آنکس آمد کین بگفت | * | که نبودستش دلِ پُر نورْ جُفت |
| ۳۹۷۶ | N | این جواب آن کس آمد کاین بگفت | * | که نبودستش دل پر نور جفت |
| ۳۹۷۷ | Q | مرغِ جانش موش شد سوراخجُو | * | چون شنید از گربگان او عَرِّجُوا |
| ۳۹۷۷ | N | مرغ جانش موش شد سوراخ جو | * | چون شنید از گربگان او عرجوا |
| ۳۹۷۸ | Q | ز آن سبب جانش وطن دید و قرار | * | اندرین سوراخ دنیا موشوار |
| ۳۹۷۸ | N | ز آن سبب جانش وطن دید و قرار | * | اندر این سوراخ دنیا موشوار |
| ۳۹۷۹ | Q | هم درین سوراخ بَنّایی گرفت | * | در خورِ سوراخ دانایی گرفت |
| ۳۹۷۹ | N | هم در این سوراخ بنایی گرفت | * | در خور سوراخ دانایی گرفت |
| ۳۹۸۰ | Q | پیشههایی که مرو را در مَزید | * | کاندرین سوراخ کار آید گُزید |
| ۳۹۸۰ | N | پیشههایی که مر او را در مزید | * | کاندر این سوراخ کار آید گزید |
| ۳۹۸۱ | Q | زانک دل بر کَنْد از بیرون شدن | * | بَسته شد راهِ رهیدن از بَدَن |
| ۳۹۸۱ | N | ز انکه دل بر کند از بیرون شدن | * | بسته شد راه رهیدن از بدن |
| ۳۹۸۲ | Q | عنکبوت ار طبعِ عنقا داشتی | * | از لُعابی خیمه کَی افراشتی |
| ۳۹۸۲ | N | عنکبوت ار طبع عنقا داشتی | * | از لعابی خیمه کی افراشتی |
| ۳۹۸۳ | Q | گُربه کرده چنگِ خود اندر قفص | * | نامِ چنگش درد و سَرْسام و مَغَص |
| ۳۹۸۳ | N | گربه کرده چنگ خود اندر قفص | * | نام چنگش درد و سرسام و مغص |
| ۳۹۸۴ | Q | گربه مرگست و مرض چنگالِ او | * | میزند بر مرغ و پرّ و بالِ او |
| ۳۹۸۴ | N | گربه مرگ است و مرض چنگال او | * | میزند بر مرغ و پر و بال او |
| ۳۹۸۵ | Q | گوشه گوشه میجهد سوی دَوا | * | مرگ چون قاضیست و رنجوری گوا |
| ۳۹۸۵ | N | گوشه گوشه میجهد سوی دوا | * | مرگ چون قاضی است و رنجوری گوا |
| ۳۹۸۶ | Q | چون پیادهٔ قاضی آمد این گواه | * | که همیخواند ترا تا حُکمگاه |
| ۳۹۸۶ | N | چون پیادهی قاضی آمد این گواه | * | که همیخواند ترا تا حکم گاه |
| ۳۹۸۷ | Q | مُهلتی میخواهی از وَیْ در گریز | * | گر پذیرد شد و گرنه گفت خیز |
| ۳۹۸۷ | N | مهلتی میخواهی از وی در گریز | * | گر پذیرد شد و گرنه گفت خیز |
| ۳۹۸۸ | Q | جُستنِ مُهلت دَوا و چارهها | * | که زنی بر خِرقهٔ تن پارَهها |
| ۳۹۸۸ | N | جستن مهلت دوا و چارهها | * | که زنی بر خرقهی تن پارهها |
| ۳۹۸۹ | Q | عاقبت آید صباحی خشموار | * | چند باشد مُهلت آخر شرم دار |
| ۳۹۸۹ | N | عاقبت آید صباحی خشموار | * | چند باشد مهلت آخر شرم دار |
| ۳۹۹۰ | Q | عذرِ خود از شه بخواه ای پُر حسد | * | پیش از آنک آنچنان روزی رسد |
| ۳۹۹۰ | N | عذر خود از شه بخواه ای پر حسد | * | پیش از آن که آن چنان روزی رسد |
| ۳۹۹۱ | Q | و آنک در ظلمت براند بارگی | * | بر کَند ز آن نور دل یکبارگی |
| ۳۹۹۱ | N | و آن که در ظلمت براند بارگی | * | بر کند ز آن نور دل یک بارگی |
| ۳۹۹۲ | Q | میگریزد از گواه و مَقْصَدش | * | کان گوا سوی قضا میخواندش |
| ۳۹۹۲ | N | میگریزد از گواه و مقصدش | * | کان گوا سوی قضا میخواندش |