block:3175
| ۳۶۳۵ | Q | ظاهرست آثار و میوهٔ رحمتش | * | لیک کَی داند جز او ماهیَّتش |
| ۳۶۳۵ | N | ظاهر است آثار و میوهی رحمتش | * | لیک کی داند جز او ماهیتش |
| ۳۶۳۶ | Q | هیچ ماهیَّاتِ اوصافِ کمال | * | کس نداند جز بآثار و مثال |
| ۳۶۳۶ | N | هیچ ماهیات اوصاف کمال | * | کس نداند جز به آثار و مثال |
| ۳۶۳۷ | Q | طفل ماهیَّت نداند طَمْث را | * | جز که گویی هست چون حلوا ترا |
| ۳۶۳۷ | N | طفل ماهیت نداند طمث را | * | جز که گویی هست چون حلوا ترا |
| ۳۶۳۸ | Q | کَی بود ماهیّت ذوقِ جماع | * | مثلِ ماهیَّاتِ حلوا ای مُطاع |
| ۳۶۳۸ | N | کی بود ماهیت ذوق جماع | * | مثل ماهیات حلوا ای مطاع |
| ۳۶۳۹ | Q | لیک نسبت کرد از رویِ خوشی | * | با تو آن عاقل چو تو کودکوَشی |
| ۳۶۳۹ | N | لیک نسبت کرد از روی خوشی | * | با تو آن عاقل چو تو کودک وشی |
| ۳۶۴۰ | Q | تا بداند کودک آن را از مثال | * | گر نداند ماهیت یا عینِ حال |
| ۳۶۴۰ | N | تا بداند کودک آن را از مثال | * | گر نداند ماهیت یا عین حال |
| ۳۶۴۱ | Q | پس اگر گویی بدانم دُور نیست | * | ور ندانم گفتِ کِذْب و زُور نیست |
| ۳۶۴۱ | N | پس اگر گویی بدانم دور نیست | * | ور ندانم گفت کذب و زور نیست |
| ۳۶۴۲ | Q | گر کسی گوید که دانی نوح را | * | آن رسولِ حقّ و نورِ روح را |
| ۳۶۴۲ | N | گر کسی گوید که دانی نوح را | * | آن رسول حق و نور روح را |
| ۳۶۴۳ | Q | گر بگویی چون ندانم کان قمر | * | هست از خورشید و مه مشهورتر |
| ۳۶۴۳ | N | گر بگویی چون ندانم کان قمر | * | هست از خورشید و مه مشهورتر |
| ۳۶۴۴ | Q | کودکانِ خُرد در کُتّابها | * | و آن امامان جمله در محرابها |
| ۳۶۴۴ | N | کودکان خرد در کتابها | * | و آن امامان جمله در محرابها |
| ۳۶۴۵ | Q | نام او خوانند در قرآن صریح | * | قصّهاش گویند از ماضی فصیح |
| ۳۶۴۵ | N | نام او خوانند در قرآن صریح | * | قصهاش گویند از ماضی فصیح |
| ۳۶۴۶ | Q | راستگو دانیش تو از رُویِ وصف | * | گرچه ماهیَّت نشد از نوح کشف |
| ۳۶۴۶ | N | راستگو دانیش تو از روی وصف | * | گر چه ماهیت نشد از نوح کشف |
| ۳۶۴۷ | Q | ور بگویی من چه دانم نوح را | * | همچو اویی داند او را ای فَتَی |
| ۳۶۴۷ | N | ور بگویی من چه دانم نوح را | * | همچو اویی داند او را ای فتی |
| ۳۶۴۸ | Q | مورِ لنگم من چه دانم فیل را | * | پشّهای کَیْ داند اسرافیل را |
| ۳۶۴۸ | N | مور لنگم من چه دانم فیل را | * | پشهای کی داند اسرافیل را |
| ۳۶۴۹ | Q | این سخن هم راستست از رُویِ آن | * | که بماهیَّت ندانیش ای فُلان |
| ۳۶۴۹ | N | این سخن هم راست است از روی آن | * | که به ماهیت ندانیش ای فلان |
| ۳۶۵۰ | Q | عجز از اِدراکِ ماهیَّت عَمُو | * | حالتِ عامّه بود مطلق مگو |
| ۳۶۵۰ | N | عجز از ادراک ماهیت عمو | * | حالت عامه بود مطلق مگو |
| ۳۶۵۱ | Q | زانک ماهیّات و سِرِّ سِرِّ آن | * | پیشِ چشمِ کاملان باشد عیان |
| ۳۶۵۱ | N | ز انکه ماهیات و سر سر آن | * | پیش چشم کاملان باشد عیان |
| ۳۶۵۲ | Q | در وجود از سِرِّ حقّ و ذاتِ او | * | دُورتر از فهم و استبصار کو |
| ۳۶۵۲ | N | در وجود از سر حق و ذات او | * | دورتر از فهم و استبصار کو |
| ۳۶۵۳ | Q | چونک آن مخفی نماند از مَحْرَمان | * | ذات و وَصفی چیست کان ماند نهان |
| ۳۶۵۳ | N | چون که آن مخفی نماند از محرمان | * | ذات و وصفی چیست کان ماند نهان |
| ۳۶۵۴ | Q | عقلِ بَحْثی گوید این دورست و گَو | * | بیز تأویلی مُحالی کم شَنَوْ |
| ۳۶۵۴ | N | عقل بحثی گوید این دور است و گو | * | بیز تاویلی محالی کم شنو |
| ۳۶۵۵ | Q | قُطْب گوید مر ترا ای سُست حال | * | آنچ فوقِ حالِ تُست آید مُحال |
| ۳۶۵۵ | N | قطب گوید مر ترا ای سست حال | * | آن چه فوق حال تست آید محال |
| ۳۶۵۶ | Q | واقعاتی که کنونت بر گشود | * | نه که اَّول هم مُحالت مینمود |
| ۳۶۵۶ | N | واقعاتی که کنونت بر گشود | * | نه که اول هم محالت مینمود |
| ۳۶۵۷ | Q | چون رهانیدت زِ دَهِ زندان کرم | * | تیه را بر خود مکن حَبْسِ ستم |
| ۳۶۵۷ | N | چون رهانیدت زده زندان کرم | * | تیه را بر خود مکن حبس ستم |