block:3174
| ۳۶۱۸ | Q | اسب داند بانگ و بُویِ شیر را | * | گرچه حیوانست اِلّا نادرا |
| ۳۶۱۸ | N | اسب داند بانگ و بوی شیر را | * | گر چه حیوان است الا نادرا |
| ۳۶۱۹ | Q | بل عدوّ خویش را هر جانور | * | خود بداند از نشان و از اثر |
| ۳۶۱۹ | N | بل عدوی خویش را هر جانور | * | خود بداند از نشان و از اثر |
| ۳۶۲۰ | Q | روز خُفّاشک نیارد بَر پرید | * | شب برون آمد چو دزدان و چرید |
| ۳۶۲۰ | N | روز خفاشک نیارد بر پرید | * | شب برون آمد چو دزدان و چرید |
| ۳۶۲۱ | Q | از همه محرومتر خفّاش بود | * | که عدوّ آفتابِ فاش بود |
| ۳۶۲۱ | N | از همه محرومتر خفاش بود | * | که عدوی آفتاب فاش بود |
| ۳۶۲۲ | Q | نه تواند در مُصافّش زخم خورد | * | نه بنفرین تاندش مهجور کرد |
| ۳۶۲۲ | N | نه تواند در مصافش زخم خورد | * | نه به نفرین تاندش مهجور کرد |
| ۳۶۲۳ | Q | آفتابی که بگرداند قَفاش | * | از برای غُصَّه و قهرِ خُفاش |
| ۳۶۲۳ | N | آفتابی که بگرداند قفاش | * | از برای غصه و قهر خفاش |
| ۳۶۲۴ | Q | غایتِ لطف و کمالِ او بود | * | گرنه خفّاشش کجا مانع شود |
| ۳۶۲۴ | N | غایت لطف و کمال او بود | * | گر نه خفاشش کجا مانع شود |
| ۳۶۲۵ | Q | دشمنی گیری بحَدِّ خویش گیر | * | تا بود ممکن که گردانی اسیر |
| ۳۶۲۵ | N | دشمنی گیری به حد خویش گیر | * | تا بود ممکن که گردانی اسیر |
| ۳۶۲۶ | Q | قطره با قُلْزُم چو استیزه کُنَد | * | ابلهست او ریشِ خود بر میکَنَد |
| ۳۶۲۶ | N | قطره با قلزم چو استیزه کند | * | ابله است او ریش خود بر میکند |
| ۳۶۲۷ | Q | حیلتِ او از سبالش نگْذرد | * | چنبرهٔ حُجرهٔ قَمر چون بر دَرَد |
| ۳۶۲۷ | N | حیلت او از سبالش نگذرد | * | چنبرهی حجرهی قمر چون بر درد |
| ۳۶۲۸ | Q | با عدوِّ آفتاب این بُد عتاب | * | ای عدوِّ آفتابِ آفتاب |
| ۳۶۲۸ | N | با عدوی آفتاب این بد عتاب | * | ای عدوی آفتاب آفتاب |
| ۳۶۲۹ | Q | ای عدوِّ آفتابی کز فَرَش | * | بلرزد آفتاب و اخترش |
| ۳۶۲۹ | N | ای عدوی آفتابی کز فرش | * | میلرزد آفتاب و اخترش |
| ۳۶۳۰ | Q | تو عدوِّ او نهای خصمِ خودی | * | چه غم آتش را که تو هیزم شدی |
| ۳۶۳۰ | N | تو عدوی او نهای خصم خودی | * | چه غم آتش را که تو هیزم شدی |
| ۳۶۳۱ | Q | ای عجب از سوزشت او کم شود | * | یا ز دردِ سوزشت پُر غم شود |
| ۳۶۳۱ | N | ای عجب از سوزشت او کم شود | * | یا ز درد سوزشت پر غم شود |
| ۳۶۳۲ | Q | رحمتش نه رحمتِ آدم بود | * | که مزاجِ رحمِ آدم غم بود |
| ۳۶۳۲ | N | رحمتش نه رحمت آدم بود | * | که مزاج رحم آدم غم بود |
| ۳۶۳۳ | Q | رحمتِ مخلوق باشد غُصّهناک | * | رحمتِ حقّ از غم و غصّهست پاک |
| ۳۶۳۳ | N | رحمت مخلوق باشد غصهناک | * | رحمت حق از غم و غصهست پاک |
| ۳۶۳۴ | Q | رحمتِ بیچون چنین دان ای پدر | * | ناید اندر وَهْم از وَیْ جُز اثَر |
| ۳۶۳۴ | N | رحمت بیچون چنین دان ای پدر | * | ناید اندر وهم از وی جز اثر |