block:3164
| ۳۳۹۹ | Q | آن زنی هر سال زاییدی پسر | * | بیش از شش مه نبودی عُمْروَرْ |
| ۳۳۹۹ | N | آن زنی هر سال زاییدی پسر | * | بیش از شش مه نبودی عمرور |
| ۳۴۰۰ | Q | یا سه مه یا چار مه گشتی تباه | * | ناله کرد آن زن که افغان ای الهٰ |
| ۳۴۰۰ | N | یا سه مه یا چار مه گشتی تباه | * | ناله کرد آن زن که افغان ای اله |
| ۳۴۰۱ | Q | نُه مَهَم بارست و سه ماهم فَرَح | * | نعمتم زُوتَر رَوْ از قَوْسِ قُزَح |
| ۳۴۰۱ | N | نه مهم بار است و سه ماهم فرح | * | نعمتم زوتر رو از قوس قزح |
| ۳۴۰۲ | Q | پیشِ مَردانِ خدا کردی نفیر | * | زین شکایت آن زن از دردِ نذیر |
| ۳۴۰۲ | N | پیش مردان خدا کردی نفیر | * | زین شکایت آن زن از درد نذیر |
| ۳۴۰۳ | Q | بیست فرزند این چنین در گور رفت | * | آتشی در جانشان افتاد تَفت |
| ۳۴۰۳ | N | بیست فرزند این چنین در گور رفت | * | آتشی در جانشان افتاد تفت |
| ۳۴۰۴ | Q | تا شبی بنمود او را جَنَّتی | * | باقیی سبزی خوشی بیضِنَّتی |
| ۳۴۰۴ | N | تا شبی بنمود او را جنتی | * | باقیی سبزی خوشی بیضنتی |
| ۳۴۰۵ | Q | باغ گفتم نعمتِ بیکیف را | * | کاصلِ نعمتهاست و مَجْمَع باغها |
| ۳۴۰۵ | N | باغ گفتم نعمت بیکیف را | * | کاصل نعمتهاست و مجمع باغها |
| ۳۴۰۶ | Q | ورنه لا عَیْنؐ رَأَتْ چه جایِ باغ | * | گفت نورِ غیب را یزدان چراغ |
| ۳۴۰۶ | N | ور نه لا عین رأت چه جای باغ | * | گفت نور غیب را یزدان چراغ |
| ۳۴۰۷ | Q | مِثْل نبْود آن مثالِ آن بود | * | تا بَرَد بُویْ آنک او حیران بود |
| ۳۴۰۷ | N | مثل نبود آن مثال آن بود | * | تا برد بوی آن که او حیران بود |
| ۳۴۰۸ | Q | حاصل آن زن دید آن را مست شد | * | ز آن تجلّی آن ضعیف از دست شد |
| ۳۴۰۸ | N | حاصل آن زن دید آن را مست شد | * | ز آن تجلی آن ضعیف از دست شد |
| ۳۴۰۹ | Q | دید در قصری نوشته نامِ خویش | * | آنِ خود دانستش آن محبوب کیش |
| ۳۴۰۹ | N | دید در قصری نوشته نام خویش | * | آن خود دانستش آن محبوب کیش |
| ۳۴۱۰ | Q | بعد از آن گفتند کاین نعمت وراست | * | کو بجان بازی بجُز صادق نخاست |
| ۳۴۱۰ | N | بعد از آن گفتند کاین نعمت و راست | * | کاو به جان بازی بجز صادق نخاست |
| ۳۴۱۱ | Q | خدمتِ بسیار میبایست کرد | * | مر ترا تا برخوری زین چاشت خورد |
| ۳۴۱۱ | N | خدمت بسیار میبایست کرد | * | مر ترا تا بر خوری زین چاشت خورد |
| ۳۴۱۲ | Q | چون تو کاهل بودی اندر التجا | * | آن مُصیبتها عوض دادت خدا |
| ۳۴۱۲ | N | چون تو کاهل بودی اندر التجا | * | آن مصیبتها عوض دادت خدا |
| ۳۴۱۳ | Q | گفت یا رب تا بصَد سال و فزون | * | این چُنینم دِه بریز از من تو خون |
| ۳۴۱۳ | N | گفت یا رب تا به صد سال و فزون | * | این چنینم ده بریز از من تو خون |
| ۳۴۱۴ | Q | اندر آن باغ او چو آمد پیش پیش | * | دید در وَیْ جمله فرزندانِ خویش |
| ۳۴۱۴ | N | اندر آن باغ او چو آمد پیش پیش | * | دید در وی جمله فرزندان خویش |
| ۳۴۱۵ | Q | گفت از من گُم شد از تو گُم نشد | * | بیدو چشمِ غیب کس مردُم نشد |
| ۳۴۱۵ | N | گفت از من گم شد از تو گم نشد | * | بیدو چشم غیب کس مردم نشد |
| ۳۴۱۶ | Q | تو نکردی قصد و از بینی دوید | * | خونِ افزون تا ز تَب جانت رهید |
| ۳۴۱۶ | N | تو نکردی قصد و از بینی دوید | * | خون افزون تا ز تب جانت رهید |
| ۳۴۱۷ | Q | مغزِ هر میوه بِهست از پوستش | * | پوست دان تن را و مغز آن دوستش |
| ۳۴۱۷ | N | مغز هر میوه به است از پوستش | * | پوست دان تن را و مغز آن دوستش |
| ۳۴۱۸ | Q | مغزِ نغزی دارد آخر آدمی | * | یکدمی آن را طلب گر ز آن دَمی |
| ۳۴۱۸ | N | مغز نغزی دارد آخر آدمی | * | یک دمی آن را طلب گر ز آن دمی |