block:3161
| ۳۳۶۷ | Q | چون شنید اینها دوان شد تیز و تفت | * | بر درِ موسی کلیم اللَّه رفت |
| ۳۳۶۷ | N | چون شنید اینها دوان شد تیز و تفت | * | بر در موسی کلیم اللَّه رفت |
| ۳۳۶۸ | Q | رُو همیمالید در خاک او ز بیم | * | که مرا فریاد رس زین ای کلیم |
| ۳۳۶۸ | N | رو همیمالید در خاک او ز بیم | * | که مرا فریاد رس زین ای کلیم |
| ۳۳۶۹ | Q | گفت رَو بفْروش خود را و برّه | * | چونک اُستا گشتهای برجِهْ ز چَهْ |
| ۳۳۶۹ | N | گفت رو بفروش خود را و بره | * | چون که استا گشتهای برجه ز چه |
| ۳۳۷۰ | Q | بر مسلمانان زیان انداز تو | * | کیسه و همیانها را کن دو تو |
| ۳۳۷۰ | N | بر مسلمانان زیان انداز تو | * | کیسه و همیانها را کن دو تو |
| ۳۳۷۱ | Q | من درونِ خشت دیدم این قَضا | * | که در آیینه عیان شد مر ترا |
| ۳۳۷۱ | N | من درون خشت دیدم این قضا | * | که در آیینه عیان شد مر ترا |
| ۳۳۷۲ | Q | عاقل اوَّل بیند آخِر را بدِل | * | اندر آخر بیند از دانش مُقل |
| ۳۳۷۲ | N | عاقل اول بیند آخر را به دل | * | اندر آخر بیند از دانش مقل |
| ۳۳۷۳ | Q | باز زاری کرد کای نیکو خصال | * | مر مرا در سر مزن در رُو ممال |
| ۳۳۷۳ | N | باز زاری کرد کای نیکو خصال | * | مر مرا در سر مزن در رو ممال |
| ۳۳۷۴ | Q | از من آن آمد که بودم ناسزا | * | ناسزایم را تو دِه حُسْن اؐلْجَزا |
| ۳۳۷۴ | N | از من آن آمد که بودم ناسزا | * | ناسزایم را تو ده حسن الجزا |
| ۳۳۷۵ | Q | گفت تیری جَست از شَست ای پسر | * | نیست سُنَّت کاید آن واپس بسَر |
| ۳۳۷۵ | N | گفت تیری جست از شست ای پسر | * | نیست سنت کاید آن واپس به سر |
| ۳۳۷۶ | Q | لیک در خواهم ز نیکو داوری | * | تا که ایمان آن زمان با خود بَری |
| ۳۳۷۶ | N | لیک در خواهم ز نیکو داوری | * | تا که ایمان آن زمان با خود بری |
| ۳۳۷۷ | Q | چونک ایمان بُرده باشی زندهای | * | چونْک با ایمان رُوی پایندهای |
| ۳۳۷۷ | N | چون که ایمان برده باشی زندهای | * | چون که با ایمان روی پایندهای |
| ۳۳۷۸ | Q | هم در آن دَم حال بر خواجه بگشت | * | تا دلش شورید و آوردند طَشت |
| ۳۳۷۸ | N | هم در آن دم حال بر خواجه بگشت | * | تا دلش شورید و آوردند طشت |
| ۳۳۷۹ | Q | شورشِ مرگست نه هَیْضَهٔ طعام | * | قَی چه سودت دارد ای بَدبختِ خام |
| ۳۳۷۹ | N | شورش مرگ است نه هیضهی طعام | * | قی چه سودت دارد ای بد بخت خام |
| ۳۳۸۰ | Q | چار کس بُردند تا سوی وثاق | * | ساق میمالید او بر پشتِ ساق |
| ۳۳۸۰ | N | چار کس بردند تا سوی وثاق | * | ساق میمالید او بر پشت ساق |
| ۳۳۸۱ | Q | پندِ موسی نشْنوی شوخی کنی | * | خویشتن بر تیغِ پولادی زنی |
| ۳۳۸۱ | N | پند موسی نشنوی شوخی کنی | * | خویشتن بر تیغ پولادی زنی |
| ۳۳۸۲ | Q | شرم ناید تیغ را از جانِ تو | * | آنِ تُست این ای برادر آنِ تو |
| ۳۳۸۲ | N | شرم ناید تیغ را از جان تو | * | آن تست این ای برادر آن تو |