block:3130
| ۲۸۴۱ | Q | یا بحالِ اوّلینان بنْگرید | * | یا سوی آخر بحزمی در پَرید |
| ۲۸۴۱ | N | یا بحال اولینان بنگرید | * | یا سوی آخر به حزمی در پرید |
| ۲۸۴۲ | Q | حزم چه بْود در دو تدبیر احتیاط | * | از دو آن گیری که دُورست از خُباط |
| ۲۸۴۲ | N | حزم چه بود در دو تدبیر احتیاط | * | از دو آن گیری که دور است از خباط |
| ۲۸۴۳ | Q | آن یکی گوید درین ره هفت روز | * | نیست آب و هست ریگِ پای سوز |
| ۲۸۴۳ | N | آن یکی گوید در این ره هفت روز | * | نیست آب و هست ریگ پای سوز |
| ۲۸۴۴ | Q | آن دگر گوید دروغست این بِران | * | که بهَر شب چشمهای بینی روان |
| ۲۸۴۴ | N | آن دگر گوید دروغ است این بران | * | که به هر شب چشمهای بینی روان |
| ۲۸۴۵ | Q | حزم آن باشد که برگیری تو آب | * | تا رَهی از ترس و باشی بر صواب |
| ۲۸۴۵ | N | حزم آن باشد که برگیری تو آب | * | تا رهی از ترس و باشی بر صواب |
| ۲۸۴۶ | Q | گر بود در راه آب این را بریز | * | ور نباشد وای بر مردِ ستیز |
| ۲۸۴۶ | N | گر بود در راه آب این را بریز | * | ور نباشد وای بر مرد ستیز |
| ۲۸۴۷ | Q | ای خلیفهزادگان دادی کنید | * | حزم بهرِ روزِ میعادی کنید |
| ۲۸۴۷ | N | ای خلیفه زادگان دادی کنید | * | حزم بهر روز میعادی کنید |
| ۲۸۴۸ | Q | آن عدّوی کز پدرتان کین کشید | * | سوی زندانش ز عِلّیّین کشید |
| ۲۸۴۸ | N | آن عدویی کز پدرتان کین کشید | * | سوی زندانش ز علیین کشید |
| ۲۸۴۹ | Q | آن شهِ شطرنج دل را مات کرد | * | از بهشتش سُخرهٔ آفات کرد |
| ۲۸۴۹ | N | آن شه شطرنج دل را مات کرد | * | از بهشتش سخرهی آفات کرد |
| ۲۸۵۰ | Q | چند جا بندش گرفت اندر نَبَرْد | * | تا بکُشتی در فکنْدش رُوی زرد |
| ۲۸۵۰ | N | چند جا بندش گرفت اندر نبرد | * | تا به کشتی در فکندش روی زرد |
| ۲۸۵۱ | Q | این چنین کردست با آن پهلوان | * | سُست سُستش منْگرید ای دیگران |
| ۲۸۵۱ | N | این چنین کرده ست با آن پهلوان | * | سست سستش منگرید ای دیگران |
| ۲۸۵۲ | Q | مادر و بابای ما را آن حَسود | * | تاج و پیرایه بچالاکی ربود |
| ۲۸۵۲ | N | مادر و بابای ما را آن حسود | * | تاج و پیرایه به چالاکی ربود |
| ۲۸۵۳ | Q | کردشان آنجا برهنه و زار و خوار | * | سالها بگریست آدم زار زار |
| ۲۸۵۳ | N | کردشان آن جا برهنه و زار و خوار | * | سالها بگریست آدم زار زار |
| ۲۸۵۴ | Q | که ز اَشْکِ چشمِ او روُیید نَبْت | * | که چرا اندر جریدهٔ لاست ثَبْت |
| ۲۸۵۴ | N | که ز اشک چشم او رویید نبت | * | که چرا اندر جریدهی لاست ثبت |
| ۲۸۵۵ | Q | تو قیاسی گیر طرّاریش را | * | که چنان سَرْوَر کَنَد زو ریش را |
| ۲۸۵۵ | N | تو قیاسی گیر طراریش را | * | که چنان سرور کند زو ریش را |
| ۲۸۵۶ | Q | الحَذَر ای گِل پرستان از شَرش | * | تیغِ لا حَوْلی زنید اندر سَرش |
| ۲۸۵۶ | N | الحذر ای گل پرستان از شرش | * | تیغ لا حولی زنید اندر سرش |
| ۲۸۵۷ | Q | کو همیبیند شما را از کمین | * | که شما او را نمیبینید هین |
| ۲۸۵۷ | N | کاو همیبیند شما را از کمین | * | که شما او را نمیبینید هین |
| ۲۸۵۸ | Q | دایما صّیاد ریزد دانهها | * | دانه پیدا باشد و پنهان دَغا |
| ۲۸۵۸ | N | دایما صیاد ریزد دانهها | * | دانه پیدا باشد و پنهان دغا |
| ۲۸۵۹ | Q | هر کجا دانه بدیدی الحَذَر | * | تا نبندد دام بر تو بال و پَر |
| ۲۸۵۹ | N | هر کجا دانه بدیدی الحذر | * | تا نبندد دام بر تو بال و پر |
| ۲۸۶۰ | Q | زانکه مرغی کاو بتَرْکِ دانه کرد | * | دانه از صحرای بیتزویر خورد |
| ۲۸۶۰ | N | ز انکه مرغی کاو بترک دانه کرد | * | دانه از صحرای بیتزویر خورد |
| ۲۸۶۱ | Q | هم بدان قانع شد و از دام جَست | * | هیچ دامی پَرّ و بالش را نبَست |
| ۲۸۶۱ | N | هم بدان قانع شد و از دام جست | * | هیچ دامی پر و بالش را نبست |