block:3117
| ۲۵۷۰ | Q | عیسی مَرْیَم بکوهی میگریخت | * | شیر گویی خونِ او میخواست ریخت |
| ۲۵۷۰ | N | عیسی مریم به کوهی میگریخت | * | شیر گویی خون او میخواست ریخت |
| ۲۵۷۱ | Q | آن یکی در پی دوید و گفت خَیْر | * | در پَیَت کس نیست چه گْریزی چو طَیْر |
| ۲۵۷۱ | N | آن یکی در پی دوید و گفت خیر | * | در پیت کس نیست چه گریزی چو طیر |
| ۲۵۷۲ | Q | با شتاب او آنچنان میتاخت جُفت | * | کز شتابِ خود جوابِ او نگفت |
| ۲۵۷۲ | N | با شتاب او آن چنان میتاخت جفت | * | کز شتاب خود جواب او نگفت |
| ۲۵۷۳ | Q | یک دو میدان در پیِ عیسی براند | * | پس بجِدِّ جِدّ عیسی را بخواند |
| ۲۵۷۳ | N | یک دو میدان در پی عیسی براند | * | پس به جد جد عیسی را بخواند |
| ۲۵۷۴ | Q | کز پیِ مَرْضاتِ حق یک لحظه بیست | * | که مرا اندر گریزت مشکلیست |
| ۲۵۷۴ | N | کز پی مرضات حق یک لحظه بیست | * | که مرا اندر گریزت مشکلی است |
| ۲۵۷۵ | Q | از کی این سو میگریزی ای کریم | * | نه پَیَت شیر و نه خصم و خوف و بیم |
| ۲۵۷۵ | N | از که این سو میگریزی ای کریم | * | نه پیت شیر و نه خصم و خوف و بیم |
| ۲۵۷۶ | Q | گفت از احمق گریزانم برَوْ | * | میرهانم خویش را بندم مشَوْ |
| ۲۵۷۶ | N | گفت از احمق گریزانم برو | * | میرهانم خویش را بندم مشو |
| ۲۵۷۷ | Q | گفت آخر آن مسیحا نه توی | * | که شود کور و کر از تو مُستوی |
| ۲۵۷۷ | N | گفت آخر آن مسیحا نی توی | * | که شود کور و کر از تو مستوی |
| ۲۵۷۸ | Q | گفت آری گفت آن شه نیستی | * | که فسونِ غیب را ماویستی |
| ۲۵۷۸ | N | گفت آری گفت آن شه نیستی | * | که فسون غیب را ماویستی |
| ۲۵۷۹ | Q | چون بخوانی آن فسون بر مُردهای | * | بر جهد چون شیرِ صید آوردهای |
| ۲۵۷۹ | N | چون بخوانی آن فسون بر مردهای | * | بر جهد چون شیر صید آوردهای |
| ۲۵۸۰ | Q | گفت آری آن منم گفتا که تو | * | نه ز گِل مرغان کنی ای خوبرُو |
| ۲۵۸۰ | N | گفت آری آن منم گفتا که تو | * | نی ز گل مرغان کنی ای خوب رو |
| ۲۵۸۱ | Q | گفت آری گفت پس ای روحِ پاک | * | هرچه خواهی میکنی از کیست باک |
| ۲۵۸۱ | N | گفت آری گفت پس ای روح پاک | * | هر چه خواهی میکنی از کیست باک |
| ۲۵۸۲ | Q | با چنین برهان که باشد در جهان | * | که نباشد مر ترا از بندگان |
| ۲۵۸۲ | N | با چنین برهان که باشد در جهان | * | که نباشد مر ترا از بندگان |
| ۲۵۸۳ | Q | گفت عیسی که بذاتِ پاکِ حق | * | مُبْدِعِ تن خالقِ جان در سَبَق |
| ۲۵۸۳ | N | گفت عیسی که به ذات پاک حق | * | مبدع تن خالق جان در سبق |
| ۲۵۸۴ | Q | حُرمتِ ذات و صفاتِ پاکِ او | * | که بود گردون گریبان چاکِ او |
| ۲۵۸۴ | N | حرمت ذات و صفات پاک او | * | که بود گردون گریبان چاک او |
| ۲۵۸۵ | Q | کان فسون و اسمِ اعظم را که من | * | بر کَرْ و بر کُور خواندم شد حسن |
| ۲۵۸۵ | N | کان فسون و اسم اعظم را که من | * | بر کر و بر کور خواندم شد حسن |
| ۲۵۸۶ | Q | بر کُهِ سنگین بخواندم شد شکاف | * | خِرْقه را بدْرید بر خود تا بناف |
| ۲۵۸۶ | N | بر که سنگین بخواندم شد شکاف | * | خرقه را بدرید بر خود تا بناف |
| ۲۵۸۷ | Q | بر تنِ مُرده بخواندم گشت حَیْ | * | بر سَرِ لاشَیْ بخواندم گشت شَیْ |
| ۲۵۸۷ | N | بر تن مرده بخواندم گشت حی | * | بر سر لا شی بخواندم گشت شی |
| ۲۵۸۸ | Q | خواندم آن را بر دلِ احمق بوُدّ | * | صد هزاران بار و درمانی نشُد |
| ۲۵۸۸ | N | خواندم آن را بر دل احمق به ود | * | صد هزاران بار و درمانی نشد |
| ۲۵۸۹ | Q | سنگِ خارا گشت و ز آن خُو بر نگشت | * | ریگ شد کز وَیْ نرُوید هیچ کَشْت |
| ۲۵۸۹ | N | سنگ خارا گشت و ز آن خو بر نگشت | * | ریگ شد کز وی نروید هیچ کشت |
| ۲۵۹۰ | Q | گفت حِکْمت چیست کانجا اسمِ حق | * | سود کرد اینجا نبود آن را سَبَق |
| ۲۵۹۰ | N | گفت حکمت چیست کانجا اسم حق | * | سود کرد اینجا نبود آن را سبق |
| ۲۵۹۱ | Q | آن همان رنجست و این رنجی چرا | * | او نشد این را و آن را شد دوا |
| ۲۵۹۱ | N | آن همان رنج است و این رنجی، چرا | * | او نشد این را و آن را شد دوا |
| ۲۵۹۲ | Q | گفت رنجِ احمقی قَهْرِ خداست | * | رنج و کوری نیست قهرْ آن ابتلاست |
| ۲۵۹۲ | N | گفت رنج احمقی قهر خداست | * | رنج و کوری نیست قهر، آن ابتلاست |
| ۲۵۹۳ | Q | ابتلا رنجیست کان رحم آورد | * | احمقی رنجیست کان زخم آورد |
| ۲۵۹۳ | N | ابتلا رنجی است کان رحم آورد | * | احمقی رنجی است کان زخم آورد |
| ۲۵۹۴ | Q | آنچ داغِ اوست مُهر او کرده است | * | چارهای بر وَیْ نیارد بُرد دست |
| ۲۵۹۴ | N | آن چه داغ اوست مهر او کرده است | * | چارهای بر وی نیارد برد دست |
| ۲۵۹۵ | Q | ز احمقان بگْریز چون عیسی گریخت | * | صحبتِ احمق بسی خونها که ریخت |
| ۲۵۹۵ | N | ز احمقان بگریز چون عیسی گریخت | * | صحبت احمق بسی خونها بریخت |
| ۲۵۹۶ | Q | اندک اندک آب را دُزدَد هوا | * | دین چنین دُزْدَد هم احمق از شما |
| ۲۵۹۶ | N | اندک اندک آب را دزدد هوا | * | دین چنین دزدد هم احمق از شما |
| ۲۵۹۷ | Q | گرمیَت را دزدد و سردی دهد | * | همچو آن کو زیرِ کُون سنگی نهد |
| ۲۵۹۷ | N | گرمیات را دزدد و سردی دهد | * | همچو آن کاو زیر کون سنگی نهد |
| ۲۵۹۸ | Q | آن گریزِ عیسیی نه از بیم بود | * | ایمِنست او آن پیِ تعلیم بود |
| ۲۵۹۸ | N | آن گریز عیسیی نه از بیم بود | * | ایمن است او آن پی تعلیم بود |
| ۲۵۹۹ | Q | زَمهریر ار پُر کند آفاق را | * | چه غم آن خورشیدِ با اشراق را |
| ۲۵۹۹ | N | زمهریر ار پر کند آفاق را | * | چه غم آن خورشید با اشراق را |