block:3096
| ۲۰۸۴ | Q | این سخن پایان ندارد تیز دَوْ | * | هین نماز آمد دقوقی پیش رَوْ |
| ۲۰۸۴ | N | این سخن پایان ندارد تیز دو | * | هین نماز آمد دقوقی پیش رو |
| ۲۰۸۵ | Q | این یگانه هین دوگانه برگزار | * | تا مزیَّن گردد از تو روزگار |
| ۲۰۸۵ | N | این یگانه هین دوگانه برگزار | * | تا مزین گردد از تو روزگار |
| ۲۰۸۶ | Q | ای امامِ چشمروشن در صَلا | * | چشمِ روشن باید ایدَرْ پیشوا |
| ۲۰۸۶ | N | ای امام چشم روشن در صلا | * | چشم روشن باید اندر پیشوا |
| ۲۰۸۷ | Q | در شریعت هست مکروه ای کیا | * | در امامت پیش کردن کور را |
| ۲۰۸۷ | N | در شریعت هست مکروه ای کیا | * | در امامت پیش کردن کور را |
| ۲۰۸۸ | Q | گرچه حافظ باشد و چُست و فقیه | * | چشم روشن به وگر باشد سفیه |
| ۲۰۸۸ | N | گر چه حافظ باشد و چست و فقیه | * | چشم روشن به و گر باشد سفیه |
| ۲۰۸۹ | Q | کور را پرهیز نبود از قَذَر | * | چشم باشد اصلِ پرهیز و حذر |
| ۲۰۸۹ | N | کور را پرهیز نبود از قذر | * | چشم باشد اصل پرهیز و حذر |
| ۲۰۹۰ | Q | او پلیدی را نبیند در عُبور | * | هیچ مومن را مبادا چشمِ کور |
| ۲۰۹۰ | N | او پلیدی را نبیند در عبور | * | هیچ مومن را مبادا چشم کور |
| ۲۰۹۱ | Q | کورِ ظاهر در نجاسهٔ ظاهرست | * | کورِ باطن در نجاسات سِرست |
| ۲۰۹۱ | N | کور ظاهر در نجاسهی ظاهر است | * | کور باطن در نجاسات سر است |
| ۲۰۹۲ | Q | این نجاسهٔ ظاهر از آبی رود | * | آن نجاسهٔ باطن افزون میشود |
| ۲۰۹۲ | N | این نجاسهی ظاهر از آبی رود | * | آن نجاسهی باطن افزون میشود |
| ۲۰۹۳ | Q | جز به آبِ چشم نتْوان شُستن آن | * | چون نجاساتِ بواطن شد عیان |
| ۲۰۹۳ | N | جز به آب چشم نتوان شستن آن | * | چون نجاسات بواطن شد عیان |
| ۲۰۹۴ | Q | چون نَجَس خواندست کافر را خدا | * | آن نجاست نیست بر ظاهر وَرا |
| ۲۰۹۴ | N | چون نجس خوانده ست کافر را خدا | * | آن نجاست نیست بر ظاهر و را |
| ۲۰۹۵ | Q | ظاهرِ کافر مُلَّوث نیست زین | * | آن نجاست هست در اخلاق و دین |
| ۲۰۹۵ | N | ظاهر کافر ملوث نیست زین | * | آن نجاست هست در اخلاق و دین |
| ۲۰۹۶ | Q | این نجاست بُویش آید بیست گام | * | و آن نجاست بُویش از رَی تا بشام |
| ۲۰۹۶ | N | این نجاست بویش آید بیست گام | * | و آن نجاست بویش از ری تا به شام |
| ۲۰۹۷ | Q | بلکه بُویش آسمانها بر رود | * | بر دماغِ حُور و رِضْوان بر شود |
| ۲۰۹۷ | N | بلکه بویش آسمانها بر رود | * | بر دماغ حور و رضوان بر شود |
| ۲۰۹۸ | Q | اینچ میگویم بقدرِ فهمِ تُست | * | مُردَم اندر حسرتِ فهم دُرُست |
| ۲۰۹۸ | N | این چه میگویم به قدر فهم تست | * | مردم اندر حسرت فهم درست |
| ۲۰۹۹ | Q | فهم آبست و وجودِ تن سبو | * | چون سبو بشْکست ریزد آب ازو |
| ۲۰۹۹ | N | فهم آب است و وجود تن سبو | * | چون سبو بشکست ریزد آب از او |
| ۲۱۰۰ | Q | این سبو را پنج سوراخست ژَرْف | * | اندرو نه آب ماند خود نه برف |
| ۲۱۰۰ | N | این سبو را پنج سوراخ است ژرف | * | اندر او نه آب ماند خود نه برف |
| ۲۱۰۱ | Q | أمرِ غُضُّوا غَضّةَّ أَبصارَکُمْ | * | هم شنیدی راست ننهادی تو سُم |
| ۲۱۰۱ | N | أمر غضوا غضه أبصارکم | * | هم شنیدی راست ننهادی تو سم |
| ۲۱۰۲ | Q | از دهانت نطق فهمت را برد | * | گوش چون ریگست فهمت را خورد |
| ۲۱۰۲ | N | از دهانت نطق فهمت را برد | * | گوش چون ریگ است فهمت را خورد |
| ۲۱۰۳ | Q | همچنین سوراخهای دیگرت | * | میکشاند آبِ فهمِ مُضْمَرت |
| ۲۱۰۳ | N | همچنین سوراخهای دیگرت | * | میکشاند آب فهم مضمرت |
| ۲۱۰۴ | Q | گر ز دریا آب را بیرون کنی | * | بیعوض آن بحر را هامون کنی |
| ۲۱۰۴ | N | گر ز دریا آب را بیرون کنی | * | بیعوض آن بحر را هامون کنی |
| ۲۱۰۵ | Q | بیگهست ار نه بگویم حال را | * | مَدْخَلِ اَعْواض را و اَبْدال را |
| ۲۱۰۵ | N | بیگه است ار نه بگویم حال را | * | مدخل اعواض را و ابدال را |
| ۲۱۰۶ | Q | کان عوضها و بدلها بحر را | * | از کجا آید ز بَعْدِ خرجها |
| ۲۱۰۶ | N | کان عوضها و بدلها بحر را | * | از کجا آید ز بعد خرجها |
| ۲۱۰۷ | Q | صد هزاران جانور زو میخورند | * | ابرها هم از برونش میبرند |
| ۲۱۰۷ | N | صد هزاران جانور زو میخورند | * | ابرها هم از برونش میبرند |
| ۲۱۰۸ | Q | باز دریا آن عوضها میکَشَد | * | از کجا دانند اصحابِ رَشَد |
| ۲۱۰۸ | N | باز دریا آن عوضها میکشد | * | از کجا، دانند اصحاب رشد |
| ۲۱۰۹ | Q | قصَّهها آغاز کردیم از شتاب | * | ماند بیمَخْلَص درونِ این کتاب |
| ۲۱۰۹ | N | قصهها آغاز کردیم از شتاب | * | ماند بیمخلص درون این کتاب |
| ۲۱۱۰ | Q | ای ضیاء الحق حُسام الدّینِ راد | * | که فلک و اَرْکان چو تو شاهی نزاد |
| ۲۱۱۰ | N | ای ضیاء الحق حسام الدین راد | * | که فلک و ارکان چو تو شاهی نزاد |
| ۲۱۱۱ | Q | تو بنادِر آمدی در جان و دل | * | ای دل و جان از قدومِ تو خَجِل |
| ۲۱۱۱ | N | تو به نادر آمدی در جان و دل | * | ای دل و جان از قدوم تو خجل |
| ۲۱۱۲ | Q | چند کردم مدحِ قومِ ما مَضَی | * | قصدِ من ز آنها تو بودی ز اِقتضا |
| ۲۱۱۲ | N | چند کردم مدح قوم ما مضی | * | قصد من ز آنها تو بودی ز اقتضا |
| ۲۱۱۳ | Q | خانهٔ خود را شناسد خود دعا | * | تو بنامِ هر که خواهی کن ثنا |
| ۲۱۱۳ | N | خانهی خود را شناسد خود دعا | * | تو به نام هر که خواهی کن ثنا |
| ۲۱۱۴ | Q | بهرِ کتمانِ مدیح از نامَحَل | * | حق نهادست این حکایات و مَثَل |
| ۲۱۱۴ | N | بهر کتمان مدیح از نامحل | * | حق نهاده ست این حکایات و مثل |
| ۲۱۱۵ | Q | گر چه آن مدح از تو هم آمد خجل | * | لیک بپْذیرد خدا جَهدُ اُلمُقِل |
| ۲۱۱۵ | N | گر چه آن مدح از تو هم آمد خجل | * | لیک بپذیرد خدا جهد المقل |
| ۲۱۱۶ | Q | حق پذیرد کسرهای دارد مُعاف | * | کز دو دیدهٔ کور دو قطره کفاف |
| ۲۱۱۶ | N | حق پذیرد کسره ای دارد معاف | * | کز دو دیدهی کور دو قطره کفاف |
| ۲۱۱۷ | Q | مرغ و ماهی داند آن ابهام را | * | که ستودم مُجْمَل این خوشنام را |
| ۲۱۱۷ | N | مرغ و ماهی داند آن ابهام را | * | که ستودم مجمل این خوش نام را |
| ۲۱۱۸ | Q | تا برو آهِ حسودان کم وَزَد | * | تا خیالش را بدندان کم گزد |
| ۲۱۱۸ | N | تا بر او آه حسودان کم وزد | * | تا خیالش را به دندان کم گزد |
| ۲۱۱۹ | Q | خود خیالش را کجا یابد حسود | * | در وثاقِ موش طوطی کَی غُنُود |
| ۲۱۱۹ | N | خود خیالش را کجا یابد حسود | * | در وثاق موش طوطی کی غنود |
| ۲۱۲۰ | Q | آن خیالِ او بود از احتیال | * | مویِ ابروی ویَست آن نه هلال |
| ۲۱۲۰ | N | آن خیال او بود از احتیال | * | موی ابروی وی است آن نی هلال |
| ۲۱۲۱ | Q | مدحِ تو گویم برون از پنج و هفت | * | بر نویس اکنون دقوقی پیش رفت |
| ۲۱۲۱ | N | مدح تو گویم برون از پنج و هفت | * | بر نویس اکنون دقوقی پیش رفت |