block:3076
| ۱۷۴۶ | Q | گفت اَسْتَر با شُتُر کای خوش رفیق | * | در فراز و شیب و در راهِ دقیق |
| ۱۷۴۶ | N | گفت استر با شتر کای خوش رفیق | * | در فراز و شیب و در راه دقیق |
| ۱۷۴۷ | Q | تو نهآیی در سَر و خوش میروی | * | من همیآیم بسَر در چون غَوی |
| ۱۷۴۷ | N | تو نیایی در سر و خوش میروی | * | من همیآیم به سر در چون غوی |
| ۱۷۴۸ | Q | من همیاُفتم برُو در هر دَمی | * | خواه در خشکی و خواه اندر نَمی |
| ۱۷۴۸ | N | من همیافتم به رو در هر دمی | * | خواه در خشکی و خواه اندر نمی |
| ۱۷۴۹ | Q | این سبب را باز گو با من که چیست | * | تا بدانم من که چون باید بزیست |
| ۱۷۴۹ | N | این سبب را باز گو با من که چیست | * | تا بدانم من که چون باید بزیست |
| ۱۷۵۰ | Q | گفت چشمِ من ز تو روشنترست | * | بعد از آن هم از بلندی ناظرست |
| ۱۷۵۰ | N | گفت چشم من ز تو روشنتر است | * | بعد از آن هم از بلندی ناظر است |
| ۱۷۵۱ | Q | چون بر آیم بر سرِ کوهی بلند | * | آخرِ عَقْبه ببینم هوشمند |
| ۱۷۵۱ | N | چون بر آیم بر سر کوهی بلند | * | آخر عقبه ببینم هوشمند |
| ۱۷۵۲ | Q | پس همه پستیِ و بالایی راه | * | دیدهام را وا نماید هم الٰه |
| ۱۷۵۲ | N | پس همه پستی و بالایی راه | * | دیدهام را وانماید هم اله |
| ۱۷۵۳ | Q | هر قَدَم را ازِ سر بینِش نهم | * | از عِثار و اوفتادن وا رهم |
| ۱۷۵۳ | N | هر قدم را از سر بینش نهم | * | از عثار و اوفتادن وارهم |
| ۱۷۵۴ | Q | تو نبینی پیشِ خود یک دو سه گام | * | دانه بینی و نبینی رنجِ دام |
| ۱۷۵۴ | N | تو نبینی پیش خود یک دو سه گام | * | دانه بینی و نبینی رنج دام |
| ۱۷۵۵ | Q | یَسْتَوِی اؐلْأَعْمَی لَدَیْکُمْ وَ اؐلْبَصِیر | * | فی اؐلْمُقامِ وَ اؐلنُّزُولِ وَ اؐلْمَسِیر |
| ۱۷۵۵ | N | یستوی الأعمی لدیکم و البصیر | * | فی المقام و النزول و المسیر |
| ۱۷۵۶ | Q | چون جَنین را در شِکَم حق جان دهد | * | جذبِ اَجْزا در مزاجِ او نهد |
| ۱۷۵۶ | N | چون جنین را در شکم حق جان دهد | * | جذب اجزا در مزاج او نهد |
| ۱۷۵۷ | Q | از خورِش او جذبِ اجزا میکُنَد | * | تار و پودِ جسمِ خود را میتَنَد |
| ۱۷۵۷ | N | از خورش او جذب اجزا میکند | * | تار و پود جسم خود را میتند |
| ۱۷۵۸ | Q | تا چهل سالش بجذبِ جُزْوها | * | حق حریصش کرده باشد در نَما |
| ۱۷۵۸ | N | تا چهل سالش به جذب جزوها | * | حق حریصش کرده باشد در نما |
| ۱۷۵۹ | Q | جذبِ اجزا رُوح را تعلیم کرد | * | چون نداند جذبِ اجزا شاهِ فرد |
| ۱۷۵۹ | N | جذب اجزا روح را تعلیم کرد | * | چون نداند جذب اجزا شاه فرد |
| ۱۷۶۰ | Q | جامعِ این ذرّهها خورشید بود | * | بیغذا اجزات را داند رُبود |
| ۱۷۶۰ | N | جامع این ذرهها خورشید بود | * | بیغذا اجزات را داند ربود |
| ۱۷۶۱ | Q | آن زمانی که در آیی تو ز خواب | * | هوش و حسِّ رفته را خواند شتاب |
| ۱۷۶۱ | N | آن زمانی که در آیی تو ز خواب | * | هوش و حس رفته را خواند شتاب |
| ۱۷۶۲ | Q | تا بدانی کان ازو غایب نشد | * | باز آید چون بفرماید که عُد |
| ۱۷۶۲ | N | تا بدانی کان از او غایب نشد | * | باز آید چون بفرماید که عد |