block:3044
| ۱۱۵۷ | Q | چونک موسی باز گشت و او بماند | * | اهلِ رای و مشورت را پیش خواند |
| ۱۱۵۷ | N | چون که موسی باز گشت و او بماند | * | اهل رای و مشورت را پیش خواند |
| ۱۱۵۸ | Q | آنچنان دیدند کز اطرافِ مصر | * | جمع آردشان شه و صرّافِ مصر |
| ۱۱۵۸ | N | آن چنان دیدند کز اطراف مصر | * | جمع آردشان شه و صراف مصر |
| ۱۱۵۹ | Q | او بسی مردم فرستاد آن زمان | * | هر نواحی بهرِ جمعِ جادوان |
| ۱۱۵۹ | N | او بسی مردم فرستاد آن زمان | * | هر نواحی بهر جمع جادوان |
| ۱۱۶۰ | Q | هر طرف که ساحری بُد نامدار | * | کرد پرّان سوی او دَه پیکِ کار |
| ۱۱۶۰ | N | هر طرف که ساحری بد نامدار | * | کرد پران سوی او ده پیک کار |
| ۱۱۶۱ | Q | دُو جوان بودند ساحر مُشْتَهِر | * | سِحْرِ ایشان در دلِ مَه مُسْتَمِر |
| ۱۱۶۱ | N | دو جوان بودند ساحر مشتهر | * | سحر ایشان در دل مه مستمر |
| ۱۱۶۲ | Q | شیر دوشیده ز مَه فاش آشکار | * | در سفرها رفته بر خُمّی سوار |
| ۱۱۶۲ | N | شیر دوشیده ز مه فاش آشکار | * | در سفرها رفته بر خمی سوار |
| ۱۱۶۳ | Q | شکلِ کرباسی نموده ماهتاب | * | آن بپیموده فروشیده شتاب |
| ۱۱۶۳ | N | شکل کرباسی نموده ماهتاب | * | آن بپیموده فروشیده شتاب |
| ۱۱۶۴ | Q | سیم بُرده مشتری آگه شده | * | دست از حسرت برُخها بر زَده |
| ۱۱۶۴ | N | سیم برده مشتری آگه شده | * | دست از حسرت به رخها بر زده |
| ۱۱۶۵ | Q | صد هزاران همچنین در جادوی | * | بوده مُنشی و نبوده چون رَوی |
| ۱۱۶۵ | N | صد هزاران همچنین در جادوی | * | بوده منشی و نبوده چون روی |
| ۱۱۶۶ | Q | چون بدیشان آمد آن پیغامِ شاه | * | کز شما شاهست اکنون چاره خواه |
| ۱۱۶۶ | N | چون بدیشان آمد آن پیغام شاه | * | کز شما شاه است اکنون چاره خواه |
| ۱۱۶۷ | Q | از پیِ آنکِ دُو درویش آمدند | * | بر شه و بر قصرِ او مَوْکِب زدند |
| ۱۱۶۷ | N | از پی آن که دو درویش آمدند | * | بر شه و بر قصر او موکب زدند |
| ۱۱۶۸ | Q | نیست با ایشان بغیرِ یک عصا | * | که همیگردد باَمْرش اژدها |
| ۱۱۶۸ | N | نیست با ایشان بغیر یک عصا | * | که همیگردد به امرش اژدها |
| ۱۱۶۹ | Q | شاه و لشکر جمله بیچاره شدند | * | زین دو کس جمله بافْغان آمدند |
| ۱۱۶۹ | N | شاه و لشکر جمله بیچاره شدند | * | زین دو کس جمله به افغان آمدند |
| ۱۱۷۰ | Q | چارهای میباید اندر ساحری | * | تا بود که زین دو ساحر جان بَری |
| ۱۱۷۰ | N | چارهای میباید اندر ساحری | * | تا بود که زین دو ساحر جان بری |
| ۱۱۷۱ | Q | آن دو ساحر را چو این پیغام داد | * | ترس و مِهْری در دلِ هر دو فتاد |
| ۱۱۷۱ | N | آن دو ساحر را چو این پیغام داد | * | ترس و مهری در دل هر دو فتاد |
| ۱۱۷۲ | Q | عِرْقِ جنسیَّت چو جُنبیدن گرفت | * | سَر بزانو بر نهادند از شِگِفت |
| ۱۱۷۲ | N | عرق جنسیت چو جنبیدن گرفت | * | سر به زانو بر نهادند از شگفت |
| ۱۱۷۳ | Q | چون دبیرستانِ صوفی زانُوَست | * | حَلِّ مُشکِل را دو زانو جادُوَست |
| ۱۱۷۳ | N | چون دبیرستان صوفی زانو است | * | حل مشکل را دو زانو جادو است |