block:3033
| ۹۰۲ | Q | بر فلک پیدا شد آن استارهاش | * | کوری فرعون و مکر و چارهاش |
| ۹۰۲ | N | بر فلک پیدا شد آن استارهاش | * | کوری فرعون و مکر و چارهاش |
| ۹۰۳ | Q | روز شد گفتش که ای عمران بَرُو | * | واقفِ آن غلغل و آن بانگ شَوْ |
| ۹۰۳ | N | روز شد گفتش که ای عمران برو | * | واقف آن غلغل و آن بانگ شو |
| ۹۰۴ | Q | راند عمران جانبِ میدان و گفت | * | این چه غُلْغل بود شاهنشه نخفت |
| ۹۰۴ | N | راند عمران جانب میدان و گفت | * | این چه غلغل بود شاهنشه نخفت |
| ۹۰۵ | Q | هر مُنَجَّم سَرْبرهنه جامه چاک | * | همچو اصحابِ عَزا بوسید خاک |
| ۹۰۵ | N | هر منجم سر برهنه جامه چاک | * | همچو اصحاب عزا بوسید خاک |
| ۹۰۶ | Q | همچو اصحابِ عزا آوازشان | * | بُد گرفته از فغان و سازشان |
| ۹۰۶ | N | همچو اصحاب عزا آوازشان | * | بد گرفته از فغان و سازشان |
| ۹۰۷ | Q | ریش و مُو بر کَنده رُو بدْریدگان | * | خاک بر سر کرده پُر خون دیدگان |
| ۹۰۷ | N | ریش و مو بر کنده رو بدریدگان | * | خاک بر سر کرده پر خون دیدهگان |
| ۹۰۸ | Q | گفت خیرست این چه آشوبست و حال | * | بَد نشانی میدهد منحوس سال |
| ۹۰۸ | N | گفت خیر است این چه آشوب است و حال | * | بد نشانی میدهد منحوس سال |
| ۹۰۹ | Q | عذر آوردند و گفتند ای امیر | * | کرد ما را دستِ تقدیرش اسیر |
| ۹۰۹ | N | عذر آوردند و گفتند ای امیر | * | کرد ما را دست تقدیرش اسیر |
| ۹۱۰ | Q | این همه کردیم و دولت تیره شد | * | دشمنِ شه هست گشت و چیره شد |
| ۹۱۰ | N | این همه کردیم و دولت تیره شد | * | دشمن شه هست گشت و چیره شد |
| ۹۱۱ | Q | شب ستارهٔ آن پسر آمد عیان | * | کوری ما بر جَبینِ آسمان |
| ۹۱۱ | N | شب ستارهی آن پسر آمد عیان | * | کوری ما بر جبین آسمان |
| ۹۱۲ | Q | زد ستارهٔ آن پَیَمبر بر سما | * | ما ستارهبار گشتیم از بُکا |
| ۹۱۲ | N | زد ستارهی آن پیمبر بر سما | * | ما ستاره بار گشتیم از بکا |
| ۹۱۳ | Q | با دلِ خوش شاد عمران وز نفاق | * | دست بر سر میبرد کاه اؐلْفِراق |
| ۹۱۳ | N | با دل خوش شاد عمران و ز نفاق | * | دست بر سر میبرد کاه الفراق |
| ۹۱۴ | Q | کرد عمران خویش پُر خشم و تُرُش | * | رفت چون دیوانگان بیعقل و هُش |
| ۹۱۴ | N | کرد عمران خویش پر خشم و ترش | * | رفت چون دیوانگان بیعقل و هش |
| ۹۱۵ | Q | خویشتن را اعجمی کرد و براند | * | گفتهای بس خَشِن بر جمع خواند |
| ۹۱۵ | N | خویشتن را اعجمی کرد و براند | * | گفتهای بس خشن بر جمع خواند |
| ۹۱۶ | Q | خویشتن را تُرْش و غمگین ساخت او | * | نردهای بازگونه باخت او |
| ۹۱۶ | N | خویشتن را ترش و غمگین ساخت او | * | نردهای باژگونه باخت او |
| ۹۱۷ | Q | گفتشان شاهِ مرا بفْریفتید | * | از خیانت وز طمع نشْکیفتید |
| ۹۱۷ | N | گفتشان شاه مرا بفریفتید | * | از خیانت و ز طمع نشکیفتید |
| ۹۱۸ | Q | سوی میدان شاه را انگیختید | * | آبِ رویِ شاهِ ما را ریختید |
| ۹۱۸ | N | سوی میدان شاه را انگیختید | * | آب روی شاه ما را ریختید |
| ۹۱۹ | Q | دست بر سینه زدید اندر ضمان | * | شاه را ما فارغ آریم از غمان |
| ۹۱۹ | N | دست بر سینه زدید اندر ضمان | * | شاه را ما فارغ آریم از غمان |
| ۹۲۰ | Q | شاه هم بشْنید و گفت ای خاینان | * | من بر آویزم شما را بیامان |
| ۹۲۰ | N | شاه هم بشنید و گفت ای خاینان | * | من بر آویزم شما را بیامان |
| ۹۲۱ | Q | خویش را در مُضْحَکه انداختم | * | مالها با دشمنان درباختم |
| ۹۲۱ | N | خویش را در مضحکه انداختم | * | مالها با دشمنان درباختم |
| ۹۲۲ | Q | تا که امشب جمله اسرائیلیان | * | دُور ماندند از ملاقاتِ زنان |
| ۹۲۲ | N | تا که امشب جمله اسرائیلیان | * | دور ماندند از ملاقات زنان |
| ۹۲۳ | Q | مال رفت و آبِ رُو و کارْ خام | * | این بود یاری و افعالِ کرام |
| ۹۲۳ | N | مال رفت و آب رو و کار خام | * | این بود یاری و افعال کرام |
| ۹۲۴ | Q | سالها اِدْرار و خلعت میبَرید | * | مَملکتها را مسلَّم میخورید |
| ۹۲۴ | N | سالها ادرار و خلعت میبرید | * | مملکتها را مسلم میخورید |
| ۹۲۵ | Q | رایتان این بود و فرهنگ و نُجوم | * | طبل خوارانید و مکّارید و شوم |
| ۹۲۵ | N | رایتان این بود و فرهنگ و نجوم | * | طبل خوارانید و مکارید و شوم |
| ۹۲۶ | Q | من شما را بر دَرَم و آتش زنم | * | بینی و گوش و لبانتان بر کَنَم |
| ۹۲۶ | N | من شما را بر درم و آتش زنم | * | بینی و گوش و لبانتان بر کنم |
| ۹۲۷ | Q | من شما را هیزمِ آتش کنم | * | عیشِ رفته بر شما ناخوش کنم |
| ۹۲۷ | N | من شما را هیزم آتش کنم | * | عیش رفته بر شما ناخوش کنم |
| ۹۲۸ | Q | سجده کردند و بگفتند ای خدیو | * | گر یکی کرَّت ز ما چَرْبید دیو |
| ۹۲۸ | N | سجده کردند و بگفتند ای خدیو | * | گر یکی کرت ز ما چربید دیو |
| ۹۲۹ | Q | سالها دفعِ بلاها کردهایم | * | وَهْم حیران ز آنچ ماها کردهایم |
| ۹۲۹ | N | سالها دفع بلاها کردهایم | * | وهم حیران ز آن چه ماها کردهایم |
| ۹۳۰ | Q | فَوْت شد از ما و حَمْلش شد پَدید | * | نُطفهاش جَسْت و رَحِم اندر خزید |
| ۹۳۰ | N | فوت شد از ما و حملش شد پدید | * | نطفهاش جست و رحم اندر خزید |
| ۹۳۱ | Q | لیک استِغْفارِ این روزِ وِلاد | * | ما نگه داریم ای شاه و قُباد |
| ۹۳۱ | N | لیک استغفار این روز ولاد | * | ما نگه داریم ای شاه و قباد |
| ۹۳۲ | Q | روزِ میلادش رَصَد بندیم ما | * | تا نگردد فوت و نجْهد این قضا |
| ۹۳۲ | N | روز میلادش رصد بندیم ما | * | تا نگردد فوت و نجهد این قضا |
| ۹۳۳ | Q | گر نداریم این نگه ما را بکُش | * | ای غلام رایِ تو افکار و هُش |
| ۹۳۳ | N | گر نداریم این نگه ما را بکش | * | ای غلام رای تو افکار و هش |
| ۹۳۴ | Q | تا بنُه مَه میشمرد او روز روز | * | تا نپرَّد تیرِ حکمِ خَصمدوز |
| ۹۳۴ | N | تا به نه مه میشمرد او روز روز | * | تا نپرد تیر حکم خصم دوز |
| ۹۳۵ | Q | چون مکان و لامکان حمله برد | * | سر نگون آید ز خون خود خورد |
| ۹۳۵ | N | بر قضا هرک او شبیخون آورد | * | سر نگون آید ز خون خود خورد |
| ۹۳۶ | Q | چون زمین با آسمان خصمی کند | * | شوره گردد سر ز مَرْگی بر زند |
| ۹۳۶ | N | چون زمین با آسمان خصمی کند | * | شوره گردد سر ز مرگی بر زند |
| ۹۳۷ | Q | نقش با نقّاش پنجه میزند | * | سَبْلتان و ریشِ خود بر میکَنَد |
| ۹۳۷ | N | نقش با نقاش پنجه میزند | * | سبلتان و ریش خود بر میکند |