block:3025
| ۷۹۷ | Q | پیش ازین ز آن گفته بودیم اندکی | * | خود چه گوییم از هزارانش یکی |
| ۷۹۷ | N | پیش از این ز آن گفته بودیم اندکی | * | خود چه گوییم از هزارانش یکی |
| ۷۹۸ | Q | خواستم گفتن در آن تحقیقها | * | تا کنون وا مانْد از تَعویقها |
| ۷۹۸ | N | خواستم گفتن در آن تحقیقها | * | تا کنون واماند از تعویقها |
| ۷۹۹ | Q | حملهٔ دیگر ز بسیارش قلیل | * | گفته آید شرحِ یک عُضْوی ز پیل |
| ۷۹۹ | N | حملهی دیگر ز بسیارش قلیل | * | گفته آید شرح یک عضوی ز پیل |
| ۸۰۰ | Q | گوش کن هاروت را ماروت را | * | ای غلام و چاکران ما رُوت را |
| ۸۰۰ | N | گوش کن هاروت را ماروت را | * | ای غلام و چاکران ماروت را |
| ۸۰۱ | Q | مست بودند از تماشای اله | * | و ز عجایبهای استدراجِ شاه |
| ۸۰۱ | N | مست بودند از تماشای اله | * | و ز عجایبهای استدراج شاه |
| ۸۰۲ | Q | این چنین مستیست ز استدراجِ حق | * | تا چه مستیها کند معراجِ حق |
| ۸۰۲ | N | این چنین مستی است ز استدراج حق | * | تا چه مستیها کند معراج حق |
| ۸۰۳ | Q | دانهٔ دامش چنین مستی نمود | * | خوانِ اِنعامش چها داند گشود |
| ۸۰۳ | N | دانهی دامش چنین مستی نمود | * | خوان انعامش چها داند گشود |
| ۸۰۴ | Q | مست بودند و رهیده از کمند | * | های و هویِ عاشقانه میزدند |
| ۸۰۴ | N | مست بودند و رهیده از کمند | * | های و هوی عاشقانه میزدند |
| ۸۰۵ | Q | یک کمین و امتحان در راه بود | * | صَرْصَرش چون کاه کُه را میربود |
| ۸۰۵ | N | یک کمین و امتحان در راه بود | * | صرصرش چون کاه که را میربود |
| ۸۰۶ | Q | امتحان میکردشان زیر و زبَر | * | کَیْ بود سرمست را ز اینها خبَر |
| ۸۰۶ | N | امتحان میکردشان زیر و زبر | * | کی بود سر مست را ز اینها خبر |
| ۸۰۷ | Q | خندق و میدان بپیشِ او یکیست | * | چاه و خندق پیشِ او خوش مَسْلَکیست |
| ۸۰۷ | N | خندق و میدان به پیش او یکی است | * | چاه و خندق پیش او خوش مسلکی است |
| ۸۰۸ | Q | آن بُزِ کوهی بر آن کوهِ بلند | * | بر دَوَد از بهرِ خوردی بیگزند |
| ۸۰۸ | N | آن بز کوهی بر آن کوه بلند | * | بر دود از بهر خوردی بیگزند |
| ۸۰۹ | Q | تا علف چیند ببیند ناگهان | * | بازیی دیگر ز حکمِ آسمان |
| ۸۰۹ | N | تا علف چیند ببیند ناگهان | * | بازیی دیگر ز حکم آسمان |
| ۸۱۰ | Q | بر کُهی دیگر بر اندازد نظَرْ | * | ماده بُز بیند بر آن کوهِ دگر |
| ۸۱۰ | N | بر کهی دیگر بر اندازد نظر | * | ماده بز بیند بر آن کوه دگر |
| ۸۱۱ | Q | چشمِ او تاریک گردد در زمان | * | بر جهد سرمست زین کُه تا بدان |
| ۸۱۱ | N | چشم او تاریک گردد در زمان | * | بر جهد سر مست زین که تا بدان |
| ۸۱۲ | Q | آنچنان نزدیک بنْماید ورا | * | که دویدن گردِ بالوعه سرا |
| ۸۱۲ | N | آن چنان نزدیک بنماید و را | * | که دویدن گرد بالوعه سرا |
| ۸۱۳ | Q | آن هزاران گز دو گز بنْمایدش | * | تا ز مستی مَیْلِ جَسْتن آیدش |
| ۸۱۳ | N | آن هزاران گز دو گز بنمایدش | * | تا ز مستی میل جستن آیدش |
| ۸۱۴ | Q | چونک بجْهد در فتد اندر میان | * | در میانِ هر دو کوهِ بیامان |
| ۸۱۴ | N | چون که بجهد در فتد اندر میان | * | در میان هر دو کوه بیامان |
| ۸۱۵ | Q | او ز صیّادان بکُه بگْریخته | * | خود پناهش خونِ او را ریخته |
| ۸۱۵ | N | او ز صیادان به که بگریخته | * | خود پناهش خون او را ریخته |
| ۸۱۶ | Q | شِسْته صیّادان میانِ آن دو کوه | * | انتظارِ این قضای باشِکوه |
| ۸۱۶ | N | شسته صیادان میان آن دو کوه | * | انتظار این قضای باشکوه |
| ۸۱۷ | Q | باشد اغلب صیدِ این بز همچنین | * | ورنه چالاکست و چست و خصمبین |
| ۸۱۷ | N | باشد اغلب صید این بز همچنین | * | ور نه چالاک است و چست و خصم بین |
| ۸۱۸ | Q | رُسْتَم ارچه با سَر و سَبْلت بود | * | دامِ پاگیرش یقین شهوت بود |
| ۸۱۸ | N | رستم ار چه با سر و سبلت بود | * | دام پا گیرش یقین شهوت بود |
| ۸۱۹ | Q | همچو من از مستی شهوت ببُر | * | مستی شهوت ببین اندر شُتُر |
| ۸۱۹ | N | همچو من از مستی شهوت ببر | * | مستی شهوت ببین اندر شتر |
| ۸۲۰ | Q | باز این مستی شهوت در جهان | * | پیشِ مستی مَلَک دان مُستهان |
| ۸۲۰ | N | باز این مستی شهوت در جهان | * | پیش مستی ملک دان مستهان |
| ۸۲۱ | Q | مستی آن مستی این بشْکند | * | او بشهوت التفاتی کَیْ کند |
| ۸۲۱ | N | مستی آن مستی این بشکند | * | او به شهوت التفاتی کی کند |
| ۸۲۲ | Q | آب شیرین تا نخوردی آبِ شور | * | خوش بود خوش چون درونِ دیده نور |
| ۸۲۲ | N | آب شیرین تا نخوردی، آب شور | * | خوش بود خوش چون درون دیده نور |
| ۸۲۳ | Q | قطرهای از بادههای آسمان | * | بر کَنَد جان را ز مَیْ و ز ساقیان |
| ۸۲۳ | N | قطرهای از بادههای آسمان | * | بر کند جان را ز می و ز ساقیان |
| ۸۲۴ | Q | تا چه مستیها بود اَمْلاک را | * | و ز جلالت رُوحهای پاک را |
| ۸۲۴ | N | تا چه مستیها بود املاک را | * | و ز جلالت روحهای پاک را |
| ۸۲۵ | Q | که ببُویی دل در آن مَیْ بستهاند | * | خُمِّ بادهٔ این جهان بشْکستهاند |
| ۸۲۵ | N | که به بویی دل در آن میبستهاند | * | خم بادهی این جهان بشکستهاند |
| ۸۲۶ | Q | جز مگر آنها که نومیدند و دُور | * | همچو کُفّاری نهفته در قبور |
| ۸۲۶ | N | جز مگر آنها که نومیدند و دور | * | همچو کفاری نهفته در قبور |
| ۸۲۷ | Q | ناامید از هر دو عالَم گشتهاند | * | خارهای بینهایت کِشتهاند |
| ۸۲۷ | N | ناامید از هر دو عالم گشتهاند | * | خارهای بینهایت کشتهاند |
| ۸۲۸ | Q | پس ز مَسْتیها بگفتند ای دریغ | * | بر زمین باران بدادیمی چو میغ |
| ۸۲۸ | N | پس ز مستیها بگفتند ای دریغ | * | بر زمین باران بدادیمی چو میغ |
| ۸۲۹ | Q | گستریدیمی درین بیداد جا | * | عدل و انصاف و عبادات و وفا |
| ۸۲۹ | N | گستریدیمی در این بیداد جا | * | عدل و انصاف و عبادات و وفا |
| ۸۳۰ | Q | این بگفتند و قضا میگفت بیست | * | پیشِ پاتان دامِ ناپیدا بَسیست |
| ۸۳۰ | N | این بگفتند و قضا میگفت بیست | * | پیش پاتان دام ناپیدا بسی است |
| ۸۳۱ | Q | هین مدَوْ گستاخ در دشتِ بلا | * | هین مران کورانه اندر کَرْبَلا |
| ۸۳۱ | N | هین مدو گستاخ در دشت بلا | * | هین مران کورانه اندر کربلا |
| ۸۳۲ | Q | که ز مُوی و استخوانِ هالکان | * | مینیابد راه پایِ سالکان |
| ۸۳۲ | N | که ز موی و استخوان هالکان | * | مینیابد راه پای سالکان |
| ۸۳۳ | Q | جملهٔ راه استخوان و موی و پَیْ | * | بس که تیغِ قهر لاشَی کرد شَیْ |
| ۸۳۳ | N | جملهی راه استخوان و موی و پی | * | بس که تیغ قهر لا شی کرد شی |
| ۸۳۴ | Q | گفت حق که بندگانِ جُفتِ عَوْن | * | بر زمین آهسته میرانند و هَوْن |
| ۸۳۴ | N | گفت حق که بندگان جفت عون | * | بر زمین آهسته میرانند و هون |
| ۸۳۵ | Q | پا برهنه چون رود در خارزار | * | جُز بوَقْفه و فِکرت و پرهیزکار |
| ۸۳۵ | N | پا برهنه چون رود در خارزار | * | جز به وقفه و فکرت و پرهیزکار |
| ۸۳۶ | Q | این قضا میگفت لیکن گوششان | * | بسته بود اندر حجابِ جوششان |
| ۸۳۶ | N | این قضا میگفت لیکن گوششان | * | بسته بود اندر حجاب جوششان |
| ۸۳۷ | Q | چشمها و گوشها را بستهاند | * | جز مر آنها را که از خود رَسْتهاند |
| ۸۳۷ | N | چشمها و گوشها را بستهاند | * | جز مر آنها را که از خود رستهاند |
| ۸۳۸ | Q | جز عنایت کِی گشاید چشم را | * | جز مَحَبَّت کِی نشاند خشم را |
| ۸۳۸ | N | جز عنایت کی گشاید چشم را | * | جز محبت کی نشاند خشم را |
| ۸۳۹ | Q | جهدِ بیتوفیق خود کس را مباد | * | در جهان و اللهُ أَعْلَم بِاؐلسَّداد |
| ۸۳۹ | N | جهد بیتوفیق خود کس را مباد | * | در جهان و الله أعلم بالسداد |