block:3021
| ۷۴۷ | Q | بَلْعَم باعور و ابلیسِ لعین | * | ز امتحان آخرین گشته مَهین |
| ۷۴۷ | N | بلعم باعور و ابلیس لعین | * | ز امتحان آخرین گشته مهین |
| ۷۴۸ | Q | او بدعوی مَیْلِ دولت میکند | * | مَعْدهاش نفرینِ سَبْلت میکند |
| ۷۴۸ | N | او به دعوی میل دولت میکند | * | معدهاش نفرین سبلت میکند |
| ۷۴۹ | Q | کانچ پنهان میکند پیداش کن | * | سوخت ما را ای خدا رسواش کن |
| ۷۴۹ | N | کانچه پنهان میکند پیداش کن | * | سوخت ما را ای خدا رسواش کن |
| ۷۵۰ | Q | جمله اجزایِ تنش خصم وِیَند | * | کز بهاری لافد ایشان در دَیَند |
| ۷۵۰ | N | جمله اجزای تنش خصم ویاند | * | کز بهاری لافد ایشان در دیاند |
| ۷۵۱ | Q | لاف وا دادِ کرمها میکُند | * | شاخِ رحمت را ز بُن بر میکَنَد |
| ۷۵۱ | N | لاف وا داد کرمها میکند | * | شاخ رحمت را ز بن بر میکند |
| ۷۵۲ | Q | راستی پیش آر یا خاموش کن | * | و آنگهان رحمت ببین و نوش کن |
| ۷۵۲ | N | راستی پیش آر یا خاموش کن | * | و آن گهان رحمت ببین و نوش کن |
| ۷۵۳ | Q | آن شکم خصمِ سبیلِ او شده | * | دست پنهان در دُعا اندر زده |
| ۷۵۳ | N | آن شکم خصم سبیل او شده | * | دست پنهان در دعا اندر زده |
| ۷۵۴ | Q | کای خدا رسوا کن این لافِ لئام | * | تا بجنبد سوی ما رحمِ کرام |
| ۷۵۴ | N | کای خدا رسوا کن این لاف لئام | * | تا بجنبد سوی ما رحم کرام |
| ۷۵۵ | Q | مستجاب آمد دعای آن شکم | * | سوزشِ حاجت بزد بیرون عَلَم |
| ۷۵۵ | N | مستجاب آمد دعای آن شکم | * | سوزش حاجت بزد بیرون علم |
| ۷۵۶ | Q | گفت حق گر فاسقی و اهلِ صَنَم | * | چون مرا خوانی اجابتها کُنَم |
| ۷۵۶ | N | گفت حق گر فاسقی و اهل صنم | * | چون مرا خوانی اجابتها کنم |
| ۷۵۷ | Q | تو دعا را سخت گیر و میشَخُول | * | عاقبت بُرهاندت از دستِ غُول |
| ۷۵۷ | N | تو دعا را سخت گیر و میشخول | * | عاقبت برهاندت از دست غول |
| ۷۵۸ | Q | چون شکم خود را بحضرت در سپرد | * | گربه آمد پوستِ آن دُنْبه ببُرد |
| ۷۵۸ | N | چون شکم خود را به حضرت در سپرد | * | گربه آمد پوست آن دنبه ببرد |
| ۷۵۹ | Q | از پسِ گربه دویدند او گریخت | * | کودک از ترسِ عتابش رنگ ریخت |
| ۷۵۹ | N | از پس گربه دویدند او گریخت | * | کودک از ترس عتابش رنگ ریخت |
| ۷۶۰ | Q | آمد اندر انجمن آن طفلِ خرد | * | آبِ رویِ مردِ لافی را ببُرد |
| ۷۶۰ | N | آمد اندر انجمن آن طفل خرد | * | آب روی مرد لافی را ببرد |
| ۷۶۱ | Q | گفت آن دنبه که هر صبحی بدان | * | چرب میکردی لبان و سَبْلتان |
| ۷۶۱ | N | گفت آن دنبه که هر صبحی بدان | * | چرب میکردی لبان و سبلتان |
| ۷۶۲ | Q | گربه آمد ناگهانش در ربود | * | بس دویدیم و نکرد آن جهد سود |
| ۷۶۲ | N | گربه آمد ناگهانش در ربود | * | بس دویدیم و نکرد آن جهد سود |
| ۷۶۳ | Q | خنده آمد حاضران را از شِگِفت | * | رحمهاشان باز جنبیدن گرفت |
| ۷۶۳ | N | خنده آمد حاضران را از شگفت | * | رحمهاشان باز جنبیدن گرفت |
| ۷۶۴ | Q | دعوتش کردند و سیرش داشتند | * | تخمِ رحمت در زمینش کاشتند |
| ۷۶۴ | N | دعوتش کردند و سیرش داشتند | * | تخم رحمت در زمینش کاشتند |
| ۷۶۵ | Q | او چو ذوقِ راستی دید از کرام | * | بیتَکُّبر راستی را شد غلام |
| ۷۶۵ | N | او چو ذوق راستی دید از کرام | * | بیتکبر راستی را شد غلام |