vol.5

Qūniyah Nicholson both

block:5001

title of 5001
۱Nشه حسام الدین که نور انجم است * طالب آغاز سفر پنجم است
۲Nای ضیاء الحق حسام الدین راد * اوستادان صفا را اوستاد
۳Nگر نبودی خلق محجوب و کثیف * ور نبودی حلقها تنگ و ضعیف
۴Nدر مدیحت داد معنی دادمی * غیر این منطق لبی بگشادمی
۵Nلیک لقمه‌ی باز آن صعوه نیست * چاره اکنون آب و روغن کردنی است
۶Nمدح تو حیف است با زندانیان * گویم اندر مجمع روحانیان
۷Nشرح تو غبن است با اهل جهان * همچو راز عشق دارم در نهان
۸Nمدح تعریف است و تخریق حجاب * فارغ است از شرح و تعریف آفتاب
۹Nمادح خورشید مداح خود است * که دو چشمم روشن و نامرمد است
۱۰Nذم خورشید جهان ذم خود است * که دو چشمم کور و تاریک و بد است
۱۱Nتو ببخشا بر کسی کاندر جهان * شد حسود آفتاب کامران
۱۲Nتاندش پوشید هیچ از دیده‌ها * و ز طراوت دادن پوسیده‌ها
۱۳Nیا ز نور بی‌حدش توانند کاست * یا به دفع جاه او توانند خاست
۱۴Nهر کسی کاو حاسد کیهان بود * آن حسد خود مرگ جاویدان بود
۱۵Nقدر تو بگذشت از درک عقول * عقل اندر شرح تو شد بو الفضول
۱۶Nگر چه عاجز آمد این عقل از زبان * عاجزانه جنبشی باید در آن
۱۷Nان شیئا کله لا یدرک * اعلموا ان کله لا یترک
۱۸Nگر چه نتوان خورد طوفان سحاب * کی توان کردن به ترک خورد آب
۱۹Nراز را گر می‌نیاری در میان * درکها را تازه کن از قشر آن
۲۰Nنطقها نسبت به تو قشر است لیک * پیش دیگر فهم‌ها مغز است نیک
۲۱Nآسمان نسبت به عرش آمد فرود * ور نه بس عالی است سوی خاک تود
۲۲Nمن بگویم وصف تو تا ره برند * پیش از آن کز فوت آن حسرت خورند
۲۳Nنور حقی و به حق جذاب جان * خلق در ظلمات وهمند و گمان
۲۴Nشرط تعظیم است تا این نور خوش * گردد این بی‌دیدگان را سرمه کش
۲۵Nنور یابد مستعد تیز گوش * کاو نباشد عاشق ظلمت چو موش
۲۶Nسست چشمانی که شب جولان کنند * کی طواف مشعله‌ی ایمان کنند
۲۷Nنکته‌های مشکل باریک شد * بند طبعی که ز دین تاریک شد
۲۸Nتا بر آراید هنر را تار و پود * چشم در خورشید نتواند گشود
۲۹Nهمچو نخلی بر نیارد شاخها * کرده مو شانه زمین سوراخها
۳۰Nچار وصف است این بشر را دل فشار * چار میخ عقل گشته این چهار